دیدگاه امام خمینی درباره مذاکره با آمریکا چه بود؟
امام خمینی بیش از 4000 بار از آمریکا نام برده اند که با مطالعه کل آنها باید نظر ایشان را کشف نمود....
دیدگاه امام خمینی درباره مذاکره با آمریکا چه بود؟ پاسخ به سئوال فوق را در چند بند زیر میتوان مورد ملاحظه قرار داد:
1- امام خمینی(ره) بیش از 4000 بار از آمریکا نام بردهاند که با مطالعه کل آنها باید نظر ایشان را کشف نمود. قبل از شروع نهضت چند بار از آمریکا نام بردهاند که ظاهراً به وجه سیاسی آن ارتباطی ندارد ولی در دوم آذر 41 وقتی معلوم شد که قرار است طرح رستو - کندی که طرحی آمریکایی برای ایران بود به اجرا درآید، امام در هر فرصتی سعی کردند، در این مورد روشنگری کنند و آنچه منجر به تبعید امام به ترکیه شد مخالفت ایشان با کاپیتولاسیون یعنی قضاوت کنسولی در مورد آمریکاییها بود. در آن زمان امام این نکته را در مورد آمریکا دریافته بودند که آمریکا در سیاست خارجی به مردم جهان سوم به صورت تحقیرآمیزی مینگرد و هر نوع وحشیگری را برای خود در مقابل آنها مجاز میداند. در طول نهضت این موضوع بیشتر عیان شد و پس از انقلاب نیز اکثر غائلههایی که در کشور رخ میداد بالاخره رد پای آمریکاییها در آن دیده میشد. همچنین دستاندازی آمریکاییها در دیگر کشورهای مسلمان نیز امر غیر قابل انکاری بود که نمونه آنها را هنوز در عراق، افغانستان، لیبی، مصر و سوریه میتوان مشاهده کرد؛ لذا امام به آمریکا لقب شیطان بزرگ دادند.
2- به رغم آنکه تبعید امام خمینی(س) به ترکیه و عراق به دلیل مخالفت با لایحه کاپیتولاسیون بود اما قبل از قطع رابطه آمریکا با ایران در مورد چگونگی رابطه با کشورها، فقط دو کشور را استثنا کردند. یکی اسرائیل که علاوه بر قوم پرستی، اشغالگر و متجاوز میباشد و تا زمانی که چنین ساختاری دارد، در منظومه اندیشهای امام مشروعیت ندارد. دیگری افریقای جنوبی بود که آن نیز رژیمی نژادپرست داشت ولی آنگاه که طرفداران ماندلا پیروز شدند و رژیم نژادپرست، اصلاح گردید، ایران جزو اولین کشورهایی بود که با افریقای جنوبی رابطه برقرار کرد. بنابراین عدم ارتباط با آمریکا مانند عدم ارتباط با اسرائیل اولاً و بالذات غیر مشروع نبود زیرا از نظر امام اگر چه آمریکا در سیاست خارجی رفتاری شیطانی در پیش گرفته بود، ولی از لحاظ مبانی حقوقی با مشکل مشروعیت مواجه نبود.
3- به رغم انتقادهای شدید امام نسبت به آمریکا، ایشان نظرشان قطع رابطه با آمریکا نبود ولی بزرگترین اشتباه آمریکاییها این بود به جای تعامل سازنده با ایران به صورت غیر مستقیم قصد براندازی داشتند. همچنین تحریم اقتصادی را آغاز کردند که نهایت با تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان، ارتباط سیاسی رسمی به طور کامل قطع شد. و البته امام خمینی(س) حتی از تحریم اقتصادی آمریکا علیه ایران هم برای ایجاد خودباوری و خوداتکایی استقبال کردند.
4- اگر چه امام میدانستند دستگاه سیاست خارجی آمریکا به راحتی و به فوریت قادر نیست سیاست خود را بر اساس احترام متقابل با کشورهای کمتر توسعه یافته تنظیم کند و ارتباط با آمریکا را به رابطه گرگ و میش تشبیه کرده بودند، با این وصف برای آنکه امید داشتند که روابط بین الملل جهت مثبت تری به خود بگیرد و ارادتمندان ایشان تصور نکنند که نگاه ایشان به آمریکا همانند نگاهی است که به رژیم اشغالگر قدس و افریقای جنوبی دارند، با گفتن عباراتی مانند جملات زیر راه ارتباط را مشروط به شروطی باز گذاشتند:
ا امریکا روابط ایجاد نخواهیم کرد، مگر این که آدم بشود و از ظلم کردن دست بردارد و از آن طرف دنیا نیاید در لبنان، و نخواهد دستش را به طرف خلیج فارس دراز کند... (صحیفه امام ج 19 ص 95) از عبارات فوق برمیآید که امام احساس کرده بودند که آمریکا به دلائلی به از سرگیری روابط با ایران محتاج است و باید با عباراتی از ارتباط سخن گفت که هم عملکرد گذشته آن مورد غفلت قرار نگیرد و هم اگر ارتباط برقرار شد از موضع عزت باشد و هم عدم ارتباط دائمی به عنوان یک اصل تلقی نگردد.
5- امام خمینی(س) سیاست خارجی را بر اساس ایجاد و حتی استحکام رابطه با همه ملل مینگریستند و عدم ارتباط در نظر ایشان موارد استثنائی بود، حتی با شوروی سابق که نظام سیاسی آن در مورد دینمداری از مواضع آمریکا در مورد برخی موضوعات مورد مناقشه بدتر بود، با حفظ محتوای شعار نه شرقی نه غربی، ارتباط را قطع نکردند و در سال 67 به عنوان هدیه سال نو مسیحی پیامی را که بر اساس اصل فقهی دعوت به ارزشها است، برای آقای گورباچف ارسال نمودند. بنابراین اصل عدم ارتباط از نظر امام نمیتواند امری دائمی تلقی شود.
6- اندیشه سیاسی مبانی و اصول نسبتاً ثابت دارد اما آرای سیاسی متناسب با شرایط و موقعیت های مختلف میتواند تغییر کند. یکی از اصول ثابت اندیشه سیاسی امام خمینی(س) عدم سلطهگری و سلطهپذیری است که در قانون اساسی نیز همین معنا وارد شده است. بنابراین این سلطه چه از سوی آمریکا باشد و چه از سوی کشوری دیگر باید به نفی آن پرداخت. همچنین یکی دیگر از اصول ثابت اندیشه امام، دوستی و رابطه با ملل مختلف است. لذا برقراری رابطه با آمریکا مشروط به اینکه از موضع پذیرش سلطه نباشد، نه تنها مذموم نیست که در جهت مبنای دیگر اندیشه ایشان یعنی اصالت دادن به برقراری رابطه میباشد. با این حال به نظر میرسد عدم ارتباط موقت هر چند کمی درازمدت با آمریکا جهت خودباوری و خوداتکایی و نیز تعدیل رفتار آمریکا جزو آرای سیاسی ایشان بوده است که چون خودباوری و خوداتکایی در فرهنگ سیاسی جمهوری اسلامی نهادینه شده، دیگر موضوع فوق تحصیل حاصل است. لذا میماند تعدیل رفتار آمریکا در موضوعات سیاستهای سلطه جویانه؛ که اگر چنین تعدیلی با ادامه همین وضع ممکن باشد، ارجح آن است که ارتباط برقرار نشود اما اگر شواهدی نشان دهد که حتی مذاکرات رو درو باعث تعامل سازنده و چنین تعدیلی خواهد شد، آنگاه شاید بتوان گفت از حیث آرای سیاسی امام خمینی(س) حتی مذاکره مستقیم برای تعریف رابطه ای معقول با آمریکا موضوعیت خواهد یافت.
7 - به نظر میرسد اهلیت داشتن دستگاه دیپلماسی برای برقراری رابطه معقول هم یکی از دغدغههای امام بوده است. لذا تا زمانی که دستگاه دپیلماسی کشور جوان بود و نیاز به تجربهاندوزی داشت تا بتواند در موضوعات بسیار پیچیده به تعاملی از موضوع اقتدار با یک قدرت بزرگ که امکانات فراوان جاسوسی و تبلیغی فراوان و کارامد هم در اختیار دارد، بپردازد و مواضعی اتخاذ کند که اثر معکوس از آن حاصل نشود، ترجیح امام خمینی(س) عدم ارتباط بود تا آمریکا نتواند در دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی نفوذ نماید ولی وقتی دستگاه مجموعه دپیلماسی ایران هم از حیث دانش و بینش سیاسی و هم از جهت داشتن نیروهای توانمند تاثیرگذار در روابط بینالملل که زبان دپیلماسی را آموخته و تجربه و امکانات مناسب را کسب کرده باشد، دیگر ایجاد رابطه علاوه بر آنکه خلاف اندیشه امام خمینی(س) نخواهد بود که حتی با آرای سیاسی ایشان در این مورد نیز غیر هم جهت نخواهد بود. البته مشروط به آنکه جمع جبری چنین تعاملی هم با حفظ اصول مصرح در قانون اساسی سازگار باشد و هم اکثریت ملت با آن موافقت اصولی داشته باشند.
منابع مرتبط:
موضع موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س) درباره اظهارات اخیر آیت الله هاشمی رفسنجانی - مصاحبه
سیاست خارجى و روابط بین الملل از دیدگاه امام خمینى(س) کتاب
سیاست های جدید آمریکا و دیدگاه امام خمینی- مقاله
مکتب فکری امام خمینی (ره) در رویارویی با انحرافات فکری و تهدیدات امریکا و صهیونیسم - مقاله
برای نسل سوم: ناگفته هایی از تاریخ انقلاب اسلامی و مواضع امام خمینی و پاسخ به پرسش ها و شبهه ها - مصاحبه
حلقه وصل تبیین اندیشه های حضرت امام از بستر کلام یادگار امام - مقاله
امام خمینی در پنج حوزه معرفت سیاسی- مقاله
روایت سید احمد خمینی از ورود امام به میهن
فرودگاه نمى توانست براى همیشه بسته بماند ... ما بلیت تهیه کردیم، در حدود 50 نفر ایرانى بودیم و 150 نفر هم خبرنگار خارجى با ما بودند که آمدیم به ایران. در ایران قرار شد که من اول پیاده شوم و وضع سالن را ببینم که چه جورى است. آمدم پایین و دیدم، و بعد با آقاى عمو [مرحوم آیت الله پسندیده برادر بزرگ حضرت امام ] برگشتیم به داخل هواپیما و به همراه امام پیاده شدم. باز به نکتهاى باید اشاره کنم که از اهمیت بسزایى برخوردار است و آن این است که در توى هواپیما امام واقعاً آرام بودند
یادگار گرانقدر امام، مرحوم سید احمد خمینی، در باره خاطراتش از روز ورود امام به کشور در مصاحبه با مجله سروش اینگونه نقل می کند که: وقتى که شاه از ایران رفت خود امام به این فکر افتادند که به ایران بیایند و از طرفى ازاینکه امریکا و ایرانیهاى مقیم امریکا اصرار داشتند که آقا به ایران نیایند در جمع به این نتیجه رسیدیم که این عده اى که در ایران فشار مىآوردند که امام نیایند، داراى روحیاتى هستند که مىخواهند قصه را به بختیار تمام کنند. امام تصمیم گرفتند که بیایند. یک هفته قبل از آمدن امام به ایران که درست خاطرم نیست یکشنبه بود یا پنجشنبه، امام اعلام کردند که به ایران مىآیم. به دنبال این قصه، بختیار فرودگاه را بست و گفت تا دو روز بسته است. امام گفتند: من روز سوم مىروم. دوباره فرودگاه را بست، دوباره امام گفتند: به محض اینکه باز شد مىرویم. نکت? مهم این است که در این بازى هیچ وقت امام بازنده نمىشدند؛ چرا؟ چون که فرودگاه نمى توانست براى همیشه بسته بماند و هر موقع که باز مىشد آن روز، روز ورود امام به ایران بود. بالاخره همین طور هم شد، ما بلیت تهیه کردیم، در حدود 50 نفر ایرانى بودیم و 150 نفر هم خبرنگار خارجى با ما بودند که آمدیم به ایران. در ایران قرار شد که من اول پیاده شوم و وضع سالن را ببینم که چه جورى است. آمدم پایین و دیدم، و بعد با آقاى عمو [مرحوم آیت الله پسندیده برادر بزرگ حضرت امام ] برگشتیم به داخل هواپیما و به همراه امام پیاده شدم. باز به نکتهاى باید اشاره کنم که از اهمیت بسزایى برخوردار است و آن این است که در توى هواپیما امام واقعاً آرام بودند. هیچ گونه تشویشى نداشتند، حتى همان شب قبل از پرواز نماز شب و نماز صبح خود را خیلى به آرامى بر طبق معمول هر شب خودشان به جاى آوردند و استراحت مختصرى هم کردند تا اینکه سوار هواپیما شدیم و به ایران رسیدیم.
در فرودگاه مرحوم آیت اللّه طالقانى با آیتاللّه منتظرى و سایر افرادى که آنجا بودند همه معتقد بودند به اینکه امام نباید به بهشت زهرا بروند، چون که راه بهشت زهرا خیلى شلوغ است و ما مىگفتیم اگر برویم به میان مردم عادى چه مىشود. ولى امام گفتند: خیر، من باید بروم بهشت زهرا. باید یادآور شویم که طرح رفتن به بهشت زهرا را امام خودشان وقتى در پاریس بودیم اعلام کردند. با وجود اصرار مستقبلین براى منصرف کردن امام از این تصمیم، ما عازم بهشت زهرا شدیم؛ چون امام خودشان چنین تصمیمى داشتند. به علت زیاد بودن تعداد ماشینهاى همراه در بین راه فقط چند بار مردم متوجه اتومبیلى که امام و من و راننده در آن قرار داشتیم شدند که ریختند و خیلى خطرناک شد. و وضع جورى شد که ماشین حرکت عادى نداشت تا اینکه اصلاً موتور ماشین سوخت و از آن پس دیگر این فشار جمعیت بود که اتومبیل را به هر جهت مىبرد، حتى یک بار نزدیک بود ماشین توى جوى آب بیفتد. در همین حین هلیکوپترى آمد و امام و من سوار هلیکوپتر شدیم و از آنجا در نزدیکى قطعه هفده پیاده شدیم.
امام فاصله هلیکوپتر تا روى کرسى خطابه را راحت طى کردند. امام صحبت خودشان را ایراد کردند که همه مىدانید و بعد با آمبولانس از درِ بهشت زهرا خارج شده و ماشین به دست راست پیچید، پس از طى مسافتى در جاده به طرف قم باز به سمت راست پیچید و به داخل بیابان رفت و با سرعت زیادى جلو رفت، هلیکوپتر ما هم روى آمبولانس حرکت مىکرد. سریع خود را به آنجا رساندیم و امام را که از آمبولانس پیاده شده بود، سوار کردیم و تا جمعیت برسد از روى زمین بلند شدیم. مسألهاى که در این حال براى ما مطرح شد این بود که حالا کجا برویم. آیا به فرودگاه مهرآباد برویم؟ تصمیم بر این شد و رفتیم آنجا؛ ولى دیدیم هنوز جمعیت در فرودگاه و میدان آزادى موج مىزند. بنا شد برویم جلوى بیمارستان امام خمینى. توى هلیکوپتر من از امام پرسیدم حالتان چطور است. گفتند: هیچ خوب نیست. در نتیجه فشار جمعیت، امام حالشان بد شده بود.
وقتى که هلیکوپتر در محوطه بیمارستان فرود آمد، کارکنان بیمارستان به خیال اینکه بیمارى آوردهاند به طرف هلیکوپتر دویدند. در این بین با امام روبهرو شدند که یک حالى شده بودند. نمىدانستند چه بکنند. یکى از دکترهاى بیمارستان ماشین خودش را که یک پژو بود آورد و ما توى آن نشستیم و رفتیم. یک ماشین جیپ هم که از خود دکترها و کارکنان بیمارستان بود به عنوان محافظ جلوى بیمارستان پارک کرده بود، از ماشین دکتر پیاده شدیم و با ماشین آقاى ناطق نورى به منزل دختر آقاى پسندیده رفتیم. شب هم از آنجا به مدرسه رفاه رفتیم که ساعت ده شب بود. امام خیلى خسته شده بودند. این قضیه ورود امام از پاریس به تهران بود.
در اینجا لازم مىدانم یک بار دیگر یادآورى کنم که تصمیم آمدن به تهران را فقط خود امام گرفتند و در حالى که تقریباً همه مخالفت مىکردند، امام گفتند: «نه» ما باید برویم ایران؛ و این چیزى بود که حتى از تهران هم به ما فشار آورده مىشد. یعنى همه مىترسیدند که قصه چه مىشود ولى امام خودشان آمدند.(منبع: مجموعه آثار یادگار امام،ج1،ص129)
نظر امام درباره انتشار آثار دکتر شریعتی
ایشان عنایت داشتند که آن دسته از آثار شریعتی که در جامعه مشکل آفرین نمی شود، منتشر بشود و نظام جمهوری اسلامی نباید خودش را طرفدار یک طیف و یک جریان فکری قرار بدهد و فاجعه است که اگر یک جریان و یک سلیقه فکری خیال بکند که انقلاب مال اوست
حجت الاسلام خاتمی:
بعد از انتصاب به وزارت ارشاد در اولین جلسهای که به خدمت امام رسیدم، گفتم: آقا من خودم را لایق نمیدانم که در این مملکت وزیر باشم، یک طلبهای هستم و در انقلاب نقشی نداشتهام. مسئولیت، مسئولیت بزرگی است. انقلاب پشتوانه عظیمی دارد. در این لحظات قدری هم متاثر شدم و عرض کردم که آقا شما باید مرا دعا بکنید. ما هم که الآن در این صحنه هستیم به اتکای شماست و چون شما تأیید میفرمایید، ما هم هستیم و الا ما خودمان را لایق این کار نمیدانیم و دعا بفرمایید که لغزش ما کم باشد. فرمودند: من دعا میکنم که لغزش نداشته باشید. امام خیلی لطف فرمودند به من و بنده هم با همان اطمینان معنوی که دعای امام باشد، آمدم و مشغول به کار شدم و امیدوارم که روسیاه نباشم در مقابل روح بلند امام، به خاطر ناتوانیها و احیانا تقصیرهایی که در امر مسئولیت داشتم.
متأسفانه بر اثر بدخواهیها و تنگنظریها، رفته بودند و شکایت کرده بودند که فلانی آثار شریعتی را به زبانهای مختلف دنیا ترجمه کرده و پخش میکند. خب معلوم بود که بنده در ظرف دو ماه نمیتوانم این کا را بکنم. چیزهایی بوده که قبلا وجود داشته و در دوره من هم ادامه پیدا کرده بود. البته بنده معتقدم به عنوان یک متفکر اسلامی نشر اندیشههای شریعتی در کنار اندیشههای شهید مطهری و دیگران، وظیفه فکری و فرهنگی ماست. بنده در خدمت امام گفتم: آقا من اصلا هنوز برنامهای برای ارشاد نتوانستهام تدوین بکنم و در حال شناسایی آن جا هستم. بله آثار مرحوم شریعتی هم منتشر میشود؛ ولی این مربوط به دوره سابق است و من هنوز برنامهریزی مشخصی نکردهام. آیا نظر شما این است که نباشد؟ گفتند: «نه، من نمیگویم نباشد. خب به هر حال دولت یک موضع مستقل و بیطرفی باید داشته باشد. آن قسمت از آثار شریعتی که حرف دربارهاش هست، لزومی ندارد که ما منتشر بکنیم؛ ولی آثار خوب ایشان که مشکلی هم ندارد و کسی هم رویش حرف نمیزند منتشر بکنید» یعنی ایشان عنایت داشتند که آن دسته از آثار شریعتی که در جامعه مشکلآفرین نمیشود، منتشر بشود و نظام جمهوری اسلامی نباید خودش را طرفدار یک طیف و یک جریان فکری قرار بدهد و فاجعه است که اگر یک جریان و یک سلیقه فکری خیال بکند که انقلاب مال اوست. همچنان که خود امام فراتر از گرایشها بودند، نظام جمهوری اسلامی هم باید باشد و مثل فرزندان خودش همه اندیشهها را در آغوش بگیرد، که متأسفانه بعضیها این قدر نظرشان تنگ است که خیال میکنند یک بینش خاص باید حاکم باشد و بقیه اصلا قلع و قمع بشوند و از بین بروند. امام هرگز نظرشان این نبود.منبع: امام به روایت دانشوران، موسسه چاپ و نشر عروج، صص 130 و 131
نخستین روزهای پس از ورود امام چگونه گذشت
از روز اول دیدار مردم با حضرت امام شروع شد. صبحها تا نماز ظهر ملاقات با آقایان بود، بعدازظهرها، بعد از نماز و نهار حضرت امام یک استراحت کوتاه می کردند و از ساعت 3 به بعد خانم ها برای دیدن امام می آمدند. برخی خانم ها که جوان بودند در دیدار با امام در مدرسه علوی در شور و عشقی که به امام داشتند بی هوش می شدند
ابوالفضل توکلی بینا به سوالات متعدد در باره اولین روز ورود امام به مدرسه رفاه و اتفاقات بعد در مدرسه رفاه و مدرسه علوی که در کتاب خاطراتشان به چاپ رسیده اینگونه پاسخ می گوید:
از همان روز اول دیدارها شروع شد؟ا
امام فقط یک شب در مدرسه رفاه خوابیدند و بعد به مدرسه علوی رفتند. روز اول بعضی از آقایان کم لطفی کردند و به بچههایی که ده پانزده روز نخوابیده بودند، گفتند: خوب کار شما تمام شد، یعنی تشریف ببرید. در حالیکه خود ما از مؤسسین مدرسه رفاه بودیم و برادران ما زحمت زیادی کشیده بودند. مرحوم حاج مهدی عراقی شب خدمت امام رسید و از این ماجرا گله کرد. امام هم فرموده بودند: اعضای ستاد را بیاورید نزد من. شب همه برادران ستاد درخدمت امام بودیم. امام رضوان الله تعالی علیه از برادران تشکر و قدردانی فراوانی کردند. از روز اول دیدار مردم با حضرت امام شروع شد. صبحها تا نماز ظهر ملاقات با آقایان بود، بعدازظهرها، بعد از نماز و نهار حضرت امام یک استراحت کوتاه میکردند و از ساعت 3 به بعد خانمها برای دیدن امام میآمدند. برخی خانمها که جوان بودند در دیدار با امام در مدرسه علوی در شور و عشقی که به امام داشتند بیهوش میشدند. یادم هست که شهید محلاتی آمد خدمت امام و عرض کرد که این خانمها اکثراً جوان هستند و از شدت علاقه و ازدحام جمعیت بیهوش میشوند، حرام است که به دیدار شما بیایند؟ امام خنده ملیحی کردند و فرمودند: خیال میکنید شما مردها شاه را از تخت پائین کشیدید، خانمها در این انقلاب سهمشان از شما زیادتر است. لذا اجازه ندادند که دیدار خانمها قطع شود.
چه وقتهویدا[1] را به مدرسه رفاه آوردند؟
تقریباً یکی دو روز بعد از پیروزی انقلاب. او را به طبقه دوم مدرسه رفاه بردند و در یک محل اختصاصی و اطاق مستقل نگهداری کردند.
چه کسی او را آورد؟
من الان یادم نیست که چه کسی او را بازداشت کرد.
دستگیری و انتقال هویدا مردمیبود؟
بله، بازداشت اغلب عوامل رژیم توسط مردم صورت میگرفت. مردم پس از دستگیری آنها را به مدرسه رفاه تحویل میدادند. البته میدانید که هویدا در زندان شاه [2] بود. هویدا در این اواخر دستگیر شد. نصیری هم در زندان بود.
این دستگیریها در اواخر رژیم پهلوی بود و اینها در زندان جمشیدیه بودند ولی وقتی در زندان را باز کردند اینها میخواستند فرار کنند مثل نصیری. وقتی نصیری از زندان جمشیدیه آزاد شد مردم او را گرفتند و به مدرسه رفاه آوردند.
چرا اتاق اختصاصی در اختیار هویدا قرار دادید؟
برای اینکه با کسی ارتباط نداشته باشد، او آدم زیرکی بود.
کسی هم اجازه ملاقات با او را نداشت؟
خیر، فقط یک روز حاج احمدآقا (خمینی) اظهار علاقه کرد که من میخواهم هویدا را ببینم، گفتم خیلی خوب. ایشان را به طبقه دوم مدرسه رفاه بردم و حاج احمدآقا هم مقداری با او صحبت کرد.
گفتگویی هم میان آن دو شد؟
بله، مرحوم حاج احمد آقا به او گفت: این چه کارهائی بود که کردی؟ هویدا هم گفت: من نبودم سیستم بود. او خیلی حراف بود. میگفت: من کارهای نبودم، سیستم بوده و همه را انداخت به گردن سیستم.
از خارج از مجموعه خودتان، کسی به ملاقات هویدا نیامد؟
تا در مدرسه رفاه بود کسی به ملاقات او نیامد.
در رابطه با امکاناتی که برای هویدا مهیا شد فرمودید که اطاق مستقلی داشت. گویا امام هم دستور داده بودند که هر چه میخواهد برای او فراهم کنید، لباس خواب، غذای خوب، ...
بله، هم غذا و هم سرویس جداگانه به او داده میشد.
نگهداری سران رژیم در مدرسه رفاه خطرناک نبود؟
بله، ما احساس خطر میکردیم اما این در اختیار ما نبود، هنوز دولت موقت شکل نگرفته بود و وضعیت کشور به حالت عادی در نیامده بود. مردم هم از هر گوشهای یک نفر را میگرفتند و به ما تحویل میدادند. آنها هم حق داشتند، در آن شرایط بحرانی به کسی اعتماد نداشتند. ما هم در آن حالت جز این کاری نمیتوانستیم انجام دهیم.
بحث فرار اینها مطرح نبود؟
خیر، این موضوع شایعهای بیش نبود، برادران ما آنها را کاملاً محافظت میکردند. یکی از شبها من آمدم مدرسه رفاه و به طبقه دوم رفتم. درطبقه دوم مدرسه اکثراً سران رژیم شاه از نظامیان رده بالای ارتش بودند، دیدم جوانی در راهرو جلوی اطاق بازداشت شدگان اسلحه یوزی را در دست گرفته مثل تاب با آن بازی میکند، افرادی که در این طبقه بازداشت بودند همه گرگهائی بودند که میتوانستند با یک حرکت اسلحه را از دست این جوان گرفته و همه را به رگبار ببندند، سریع آمدم طبقه همکف، به آقایانی که در آنجا مسئول بودند تذکر دادم که تا ضایعهای پیش نیامده، سریع نگهبان پست بالا را عوض کنید. آنها هم بلافاصله دویدند بالا و پست را عوض کردند. با نگرانی که ما از اینها داشتیم آنها را به زندان قصر منتقل کردیم. هویدا هم به زندان قصر[3] منتقل گردید.
حکم اعدام این افراد همان جا صادر میشد؟
یک شب 24 نفر از سران رژیم را آقای خلخالی در یک لیستی خدمت امام برد که آنها را تیرباران کنند. امام آن لیست را مطالعه کردند و 4 نفر از آن لیست 24 نفر را اجازه دادند که تیر باران شوند. این چهارنفر عبارت بودند از نعمت الله نصیری رئیس سازمان اطلاعات و امنیت رژیم، سرلشگر رحیمی فرماندار نظامیتهران، خسرو داد فرمانده نیروی هوایی و ناجی فرماندار نظامی اصفهان. در بین این چهار نفر، روحیه خسروداد از همه قویتر بود، بعد سرلشگر رحیمیبود. خسرو داد را وقتی از پلههای مدرسه رفاه برای تیرباران بالا میبردند خیلی قوی و محکم به شاه فحش داد و گفت: به او گفتم کوتاهی کنی همه ما را خواهند کشت. دولت موقت تلاش زیادی کرد تا هویدا تیر باران نشود. وقتی از امام خمینی این دستور را میگیرند، خلخالی از جریان مطلع میشود، بلافاصله قبل از اینکه نامه امام بدستش برسد دستور تیربارانش را صادر میکند.
اینها در پشت بام مدرسه اعدام شدند؟
بله. در پشت بام مدرسه رفاه.
این اعدامها فضای انقلاب را خشن نمیکرد؟
نه، به مردم و برادران ما روحیه هم میداد.
در هنگام اعدام این افراد، شما حضور داشتید؟
نه، من به پشت بام نرفتم؛ ولی در مدرسه حضور داشتم.
از آن چهار نفری که اعدام شدند وصیتی هم به جای ماند؟
نه، آنها اعتقادی به وصیت نامه نداشتند.
اظهار پشیمانی هم نکردند؟
آنها همه چیز را در آن موقعیت از دست داده بودند.
خودتان هم اعتقاد داشتید که هویدا به آن سرعت اعدام شود؟
البته اینها باید اعدام میشدند اما به این صورت درست نبود. اعتقاد من بر این بود که بیش از این باید روی افرادی مثل هویدا که سالیان دراز پستهای حساسی در اختیار داشتند کار میشد و از آنها بازجوئی ویژهای بعمل میآمد. آنها از مهرههای اصلی رژیم وابسته شاه بودند. ما میتوانستیم از امثال هویدا اعترافات خوبی مبنی بر وابستگی شاه و بازشناسی جنایات او بدست بیاوریم و بعد از تخلیه کردن اطلاعات اعدام شان کنیم. ما میبایست به هر شکلی که بود حرفهای آنها را از دلشان بیرون میکشیدیم.
نظر شهید عراقی هم همین بود؟
بله. شهید عراقی زندانهای متعددی را از زمان شهید نواب صفوی پشت سر گذاشته بود و با بازجوئیهای زیادی روبرو شده بود. در این مسائل فرد صاحب نظری بود. اوهم یک چنین اعتقادی داشت. این نوع افراد را نمیشود راحت از کنارشان گذاشت. هویدا بیش از یازده سال نخستوزیر رژیم شاه بود و اطلاعات فراوانی در او نهفته بود. او همه چیز را کتمان میکرد. باید با سعه صدر بیشتری با او برخورد میشد، فردوست[4] که فرد باهوش و زیرکی بود خیلی از مسائل را گفته، لکن بازمعلوم نیست که همه مسائل را گفته باشد، او محرم اسرار محمد رضا شاه بود و از دوره دبستان در کنار او قرار داشت. در خاطراتش مشاهده میکنید که همه سرنخها در اختیار او بوده است. وقتی خاطرات فردوست را میخوانید و میبینید که محمد رضا یک نوکر بیاختیار بوده است و در زندگیش جز بفکر عیاشی کار دیگری نداشته است. خوب، این اطلاعات خوبی است برای عدهای که تصور میکنند شاه و عوامل او در خدمت مردم بودند. در همین خاطرات میبینید، شاهپور جی پسر اردشیرجی یک جاسوس مخصوص ملکه الیزابت بوده است. وقتی فردوست در گزارش روزانهای که برای شاه تهیه میکند نسبت به دستورهائی که سرشاهپور اردشیرجی میدهد، سئوال میکند. شاه به فردوست میگوید او هر چه گفت لازم نیست که دیگر به من بگویی، اجرا کن. مشاهده میکنید کشور ایران با این عظمت، شاه بیکفایت و وابسته ایران یک لولو سرخرمن بیش نبود. خوب گرفتن این گونه اعترافات از شخصی مثل فردوست بسیار
ارزشمند است.
نحوه دستگیری رحیمی چگونه بود؟
وقتی شب 22 بهمن گاردیها حمله کردند به نیروی هوایی و مردم هم به حمایت از آنها برخاستند؛ صحنه مهیجی بهوجود آمد. رحیمی فرماندار نظامیتهران که خیلی هم گردن کلفت بود سر خیابان جامی نرسیده به میدان حسن آباد توسط دو جوان بازداشت شد. این دو جوان کم سن و سال که یکی از آنها اسلحه کمری داشت و دیگری چاقو، سر چهارراه حسن آباد ماشین رحیمی را متوقف میکنند. ماشین تا میایستد یکیشان از یک درب اتومبیل و دیگری از درب دیگر وارد ماشین میشوند و رحیمی را دستگیر و او را به مدرسه رفاه میآورند و تسلیم مأمورین میکنند. من خودم رحیمیرا بردم زیرزمین مدرسه رفاه و او را زندانی کردم. همانطور که میدانید نصیری در بین زندانیهای جمشیدیه بود. جوانی که او را آورد بازداشت او را این گونه برای من نقل کرد، میگفت: من شاهد باز کردن درب زندان جمشیدیه بودم. او را هم میشناختم. دیدم نصیری بارانی خودش را انداخته روی دستش خیلی آرام میخواهد در برود. پریدم گرفتمش، یک وقت مردم فهمیدند، ریختند روی سرش و زخمیاش کردند. من هم داد و هوار کردم تا بتوانم او را سالم به ستاد تحویل بدهم، آن جوان میگفت من آنجا آنقدر داد و بیداد کردم که من میخواهم او را سالم به ستاد مدرسه رفاه تحویل بدهم. میبینید مردم ما حتی جوان کم سنی که او را بازداشت کرده چقدر عاقل و خوب فکر میکرد. او را آورد و تحویل ما داد. وقتی نصیری را به مدرسه آوردند یک قسمت از سر و زیر گلویش زخمیشده بود. من او را بردم داخل زیر زمین و تحویل گروه پزشکی دادم تا او را معاینه کنند. نصیری میگفت، گلویم را سفت بستهاند. گفتم نگران نباش بزودی راحتت میکنند. بعداز ظهر نصیری را برای مصاحبه به طبقه بالا بردم. در مصاحبه هم خیلی از رژیم شاه حمایت کرد، خیلی افسر مغروری بود، فکر میکرد الان میآیند او را میبرند. خیلی قلدری میکرد. اینها فکر نمیکردند یک روزی گرفتار شوند. امثال این افراد زیاد بودند که به دام مردم افتادند، مثلاً ناجی فرماندار نظامی اصفهان را بازداشت کردند، فرماندار نظامی قزوین و زنجان که آن جنایات را کرده بودند. همه اینها در طبقه دوم مدرسه رفاه زندانی بودند.
خیلی از اینها را مردم بازداشت میکردند و به مدرسه رفاه میآوردند؟
بله، همه اینها خود جوش بود، در جریان انقلاب خصوصاً در آستانه پیروزی انقلاب میبینید که جوانهای ما از خودشان چه رشادتی نشان دادند، البته ما نگران این هم بودیم که نکند یک مرتبه حادثهای پیش بیاید، اما خداوند امام و انقلاب را حفظ کرد. دیدید که امام آمد بلافاصله بعد از سه روز دولت موقت را تشکیل داد و نظم و انضباط در کشور حاکم شد.
یکی از روزها عصری بود که شاه حسینی رئیس سازمان ورزش دولت موقت آمد به مدرسه علوی و گفت: شما سفیر آمریکا را زندانی کردید؟ وزیر خارجه هم دکتر یزدی بود، شاه حسینی گفت: اگر ما او را آزاد نکنیم ناوهای آمریکا به طرف ایران حرکت خواهند کرد. من به حاج مهدی عراقی گفتم برو خدمت امام بگو که از طرف دولت برای آزادی سولیوان آمدهاند. حاج مهدی هم خدمت امام رفت و جریان را به امام عرض کرد.
امام فرمودند: تحویلش بدهید ببرند.
ما هم وی را از درب کوچه ایکه مدرسه علوی به سه راه امین حضور راه داشت، سولیوان را آزاد کردیم. مدرسه دخترانهای بود که آنجا را محل موقت زندانیانی که موقعیت خاص داشتند، اختصاص داده بودیم.
اداره مدرسه رفاه و علوی از چه محلی تأمین میشد؟
از بودجه مردمی و کمک خیرین. انتخاب این مکان تقریباً از هر جهت انتخاب خوبی بود. مردم عاطفی و مهربان ما نیز واقعاً ما را شرمنده کردند و مرتب ماشین ماشین نان میآوردند، گوسفند زنده میآوردند، مواد غذایی میآوردند بدون اینکه کسی درخواستی کرده باشد.
از ناحیه حضرت امام کمک مالی درخواست شد؟
خیر، امام تازه آمده بودند و شرایط ایجاب نمیکرد که مبلغی را از امام درخواست کنیم.
از حالات فردی و معنوی امام در مدرسه رفاه یا علوی اگر چیزی خاطرتان هست بفرمایید؟
امام خمینی همان سیره همیشگی که در ایران، ترکیه، عراق و فرانسه داشتند در موقع ورود به ایران هم همان سیره را ادامه دادند. در طول مدتی که ما در کنار امام بودیم همواره مشاهده میکردیم که ایشان از نیمههای شب بیدار و به عبادت مشغول بودند. غذای امام هم بسیار ساده و در حد یک پیاله کوچک آبگوشت بود. ساده زندگی کردن امام خمینی برای شخصیتهایی که میآمدند و از نزدیک ایشان را میدیدند درس خیلی بزرگی بود.
نماز جماعت هم با امامت امام برگزار میشد؟
بله.
در مدتی که حضرت امام درمدرسه رفاه یا علوی بودند، از شخصیتهای داخلی و خارجی چه کسانی به ملاقات ایشان آمدند؟
امام فقط یک شب در مدرسه رفاه بودند. وقتی حضرت امام به مدرسه علوی تشریف آوردند یاسر عرفات با حدود شصت نفر همراه در مدرسه علوی با امام دیدار کرد. شصت نفر مسلح که هر کدام یک مسلسل سبک به گردنشان بود، یک نفر زن نیز همراه آنها بودند، اینها آمدند و شب در مدرسه علوی استراحت کردند. ما هم که شب و روز در مدرسه علوی مستقر بودیم، تمام مسائل را زیر نظر داشتیم. آن شب که اینها در مدرسه خوابیدند صبح که ما برای نماز بیدار شدیم اینها بیدار نشدند و نماز هم نخواندند.
ما صبح خدمت امام عرض کردیم که آقا این شصت نفر، نماز صبح نخواندند فقط آن زن برای نماز بیدار شد. بعد به امام گفتیم آقا اینها که اینقدر ادعای انقلابی میکنند نماز صبح نخواندهاند. امام هم سری تکان دادند و در روزهای بعد در فرمایشاتشان فرمودند:«مردم ما با نیروی ایمانشان انقلاب را به پیروزی رساندند.»
من در همین رابطه یک خاطرهای دارم. یکی دو سال قبل از آمدن امام به ایران من سفری به انگلستان داشتم، در شهر براتفورد به دیدار خواهر زادهام که دانشجو بود رفتم، میخواستم حمام بگیرم که در ساختمان آنها امکانات دوش گرفتن نبود لذا توصیه کردند که به خوابگاه دانشگاه براتفورد بروم. گفتند آنجا دوشهای خوبی دارد، حالا خالی از لطف نیست که به این قضیه هم اشاره بکنم که در دانشگاه براتفورد تمام کسانی که به حمام میآمدند از پیر و جوان همین طور لخت و عور وارد حمام میشدند من لنگی که به خودم بسته بودم با حفظ حریم اعتقادیم، مثل حمامهای ایران وارد آنجا شدم دیدن این تصاویر برایم تعجب آور بود، آنجا بود که به فرهنگ خود بالیدم و از اینکه غرب گرفتار فساد و آلودگی شده است، ناراحت بودم. حال بگذریم وقتی از حمام خارج شدم از آنجا که کنجکاو بودم از ساختمانهای دانشگاه هم بازدید کردم. از کنار یک اتاقی رد شدم که روی در آن نوشته بود «لجنة الفلسطینیة» کنجکاوانه در اطاق را باز کردم و ناباورانه دیدم فلسطینیها دارند جمعی میرقصند، با خودم گفتم: اینها میخواهند فلسطین را آزاد کنند. انقلاب اسلامی سر مشقی برای همه مسلمانان حتی مسیحیت بود و هست. قرآن میفرماید: ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهما، خداوند هیچ قومی را تغییر نمیدهد تا اینکه آن مردم خودشان را تغییر دهند. امروز میبینیم ایستادگی حزب الله و حماس در مقابل امریکای جهانخوار شکست ناپذیری اسرائیل را به زباله دانی تاریخ فرستاد.
غیر از یاسر عرفات شخصیت خارجی دیگری به مدرسه علوی آمد؟
در آن ایام پیروزی و هیجان انقلاب، موقعیتی برای ملاقات خارجیها نبود الا اینکه بعد از رفتن حضرت امام به قم و استقرار ایشان ملاقاتهائی انجام شد.
دیدار یاسر عرفات قبلاً هماهنگ شده بود؟
بله، بدون هماهنگی و اطلاع قبلی نبود.
این هماهنگی از چه طریقی بود؟
از طرف دولت موقت.
این دیدار خصوصی بود؟
خیر، امام با ایشان ملاقات خصوصی نداشت.
گویا مقدار زیادی طلا هم به او دادند؟
بله، همان موقع بود.
تصمیم امام برای زیارت حضرت عبد العظیم
در یکی از روزهای نزدیک به 22 بهمن سال 1357 حضرت امام اظهار تمایل کردند که میخواهند برای زیارت حضرت عبدالعظیم به شهر ری بروند. تصمیم ایشان را حاج احمد آقا به ما اعلام کرد تا وسایل عزیمت را فراهم کنیم. در آن زمان من یک اتومبیل بنز 230 سبز رنگ داشتم که در خانه گذاشته بودم و کمتر آن را بیرون میآوردم. به شهید عراقی گفتم: بهتر است بروم و اتومبیل خودم را بیاورم و امام را با آن اتومبیل به زیارت ببریم. شهید عراقی با این فکر موافقت کرد. من هم به خانه رفتم و ماشین را آوردم و کنار مدرسه ی علوی پارک کردم. ساعت 11 شب حکومت نظامی برقرار بود و میبایست قبل از ساعت یازده شب که مقررات منع عبور و مرور به اجرا در میآمد به شهر ری میرفتیم و فوراً باز میگشتیم.
چند دقیقه از ساعت نه شب گذشته بود که احمد آقا آمد و گفت: امام فرمودند که برو یک تاکسی بگیر. میخواهم به زیارت حضرت عبدالعظیم بروم. من به شوخی گفتم: به ایشان بگو مگر این جا کنار باغ اناری قم است؟! الآن حکومت نظامی شروع میشود و اصلاً تاکسیای در کار نیست. بعد اضافه کردم: بنده از عصر اتومبیل خود را آماده نگه داشتهام و برای حرکت حاضرم. بدین ترتیب، در حدود ساعت نه و ربع، ماشین را در پارکینگ محل سکونت امام آوردم و ایشان به اتفاق حاج احمد آقا و شهید عراقی سوار شدند و من هم به سرعت به سمت شهر ری حرکت کردم.
بعد از ظهر آن روز، من و شهید عراقی، چند تن از برادران مستقر در ستاد را مسلح کردیم و به حرم حضرت عبد العظیم فرستادیم که در هنگام ورود امام به بازار و صحن مواظب اوضاع باشند و به محض ورود به حرم قرار بود درب حرم را ببندند که جمعیت هجوم نیاورند. وقتی به شهر ری رسیدیم با ماشین وارد بازار شدیم. در آن حال برادرانی که از عصر آن روز برای برقراری امنیت و مراقبت از امام به حرم فرستاده شده بودند، مراقب همه چیز بودند و کار خود را به خوبی انجام میدادند.
پس از ورود به بازارحدود ده متر به حرم مانده ماشین را متوقف کردم. در این حین برادرانی که از پیش به آنجا آمده بودند اتومبیل مرا شناختند و از داخل بازار به سمت صحن دویدند. من از اتومبیل پیاده شدم و کنار ایستادم. بازار بسته بود. در آن ساعت شب جمعیتی هم نبود. نمیدانم چگونه خبر ورود امام به حرم حضرت عبدالعظیم پخش شد که جمعیت به یکباره مانند آبی که از زمین بجوشد حضور پیدا کردند و بازار و صحن را پر کرد. به هر حال توانستیم حضرت امام را به حرم ببریم و طبق قرار قبلی وقتی وارد حرم شدند دوستان دربها را بستند و امام هم به سرعت زیارت کردند و برگشتند که در مجموع بیش از نیم ساعت طول نکشید؛ اما مشکل این بود که چگونه حضرت امام را از حرم به بیرون منتقل کنیم. چون جمعیت زیاد بود و فشار میآوردند. از طرفی وقت هم کم بود و به ساعت منع عبور و مرور چیزی نمانده بود. در همین حال، دیدیم که در صحن باز شد و دو جوان قوی هیکل که نمیدانم کجا بودند و کی آمدند دو طرف امام را گرفتند و راه را برای ایشان باز کردند و به همین ترتیب ایشان را تا کنار اتومبیل آوردند. وقتی امام سوار شدند دیدیم جمعیت مانع از حرکت میشوند. چند نفر روی سقف ماشین رفته و چند نفر روی کاپوت نشسته بودند. من به آرامی ماشین را به حرکت در آوردم و یک دستم روی بوق بود و یک دستم به فرمان و همین طور جلو میرفتم. حاج احمد آقا دلواپس بود و میگفت: آقای توکلی مردم میروند زیر ماشین. به هر حال، به هر زحمتی بود ماشین را به قسمت فلکه ی شهر ری هدایت کردم. در آن جا حضرت امام فرمودند: آقای توکلی، ماشین را متوقف کن تا اینها پایین بروند. ماشین را نگه داشتم و کسانی را که روی سقف و کاپوت نشسته بودند، پایین آوردم. بعد به سرعت اتومبیل را به سوی مدرسه ی علوی هدایت کردم و چند دقیقه به ساعت یازده شب، به مدرسه رسیدیم.
[1]. امیرعباس هویدا در سال 1298 ه. ش به دنیا آمد. تحصیلات متوسطه خود را در مراکز آموزشی بیروت سپری کرد و پس از عزیمت به لندن راهی بروکسل شد و در رشته علوم سیاسی فارغ التحصیل گشت. وی در سن 24 سالگی به استخدام وزارت امور خارجه درآمد و مناصب متعددی در داخل و خارج از کشور به عهده گرفت. هویدا در سال 1327 عضو هیئت مدیره شرکت ملی نفت شد. وی در کابینه حسنعلی منصور عهدهدار وزارت دارایی بود و پس از کشته شدن منصور به نخستوزیری رسید و سیزده سال در این منصب دوام آورد. در سال 1356 جای خود را به جمشید آموزگار سپرد و سپس وزارت دربار را عهدهدار شد.
[2]. هویدا در دولت ازهاری برای ساکت کردن افکار عمومی بازداشت و در مهمانسرای ساواک واقع در روستای شیان در شمال شرق تهران بسر میبرد و با او مثل یک زندانی رفتار نمی شد. شاه که خود در جریان بازداشت هویدا و دیگر سران رژیم قرار داشت و با رضایت خود وی این کار صورت گرفت، در کتاب خود مینویسد: «در پاییز 57 ترفندهای مختلفی را برای بیاعتبار ساختن حکومت شاهنشاهی به کار گرفتند، امیر عباس هویدا را سپر بلا کردند و گردانندگی امور به وسیله او را مستمسک حمله به رژیم قرار دادند.» بدین ترتیب هویدا تا 22 بهمن 57 در آن محل باقی ماند تا اینکه در این روند توسط نیروهای انقلابی دستگیر و به اقامتگاه امام خمینی در مدرسه علوی انتقال داده شد. (نقش امیر عباس هویدا در تحولات سیاسی اجتماعی ایران، محمد اختریان، انتشارات علمی، چاپ اول 1375، ص 185-186)
[3]. امیر عباس هویدا آخرین روزهای خود را در زندان قصر سپری کرد و اولین جلسه محاکمه علنی وی 45 دقیقه بعد از نیمه شب پنج شنبه 24 اسفند 1357 آغاز شد. سپس رئیس دادگاه ضمن اعلام رسمیت جلسه کیفر خواست را قرائت نمود. پس از پایان جلسه، هویدا به دفاع از خود پرداخت و در نهایت از دادگاه درخواست کرد تا دوباره در فرصت دیگری تشکیل جلسه دهد تا وی با جمع آوری مطالب بتواند از خود دفاع کند. اما پس از برگزاری اولین جلسه محاکمه، به دلیل فشار دولت موقت مبنی بر عدم محاکمه وی، جلسات دادگاه تا مدتی متوقف شد تا اینکه در بعدازظهر روز شنبه 18 فروردین ماه 1358 دومین جلسه محاکمه وی تشکیل گردید. و در همین جلسه حکم اعدام وی صادر شد و در ساعت 7و 25 دقیقه بعدازظهر روز شنبه 18 فروردین 58 به اجرا گذاشته شد. (نقش امیر عباس هویدا در تحولات سیاسی اجتماعی ایران، محمد اختریان،
انتشارات علمی، چاپ اول 1375، ص 187-188)
[4]. ارتشبد حسین فردوست یکی از برجستهترین و مؤثرترین چهره های سیاسی - اطلاعاتی رژیم پهلوی بود که پس از انقلاب اسلامی دستگیر وخاطرات خود را در اختیار نهادهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی قرار داد که از سوی انتشارات اطلاعات منتشر شده است.
[5]. ویلیام هیلی سولیوان» آخرین سفیر امریکا در ایران، روز18 فروردین 1356 به عنوان سفیر امریکا در ایران تعیین شد.
منبع: دیدار در نوفل لوشاتو، خاطرات سیاسی ـ اجتماعی ابوالفضل توکلی بینا، (یـادها ـ 31)، به کوشش: فرامرز شعاع حسینی، موسسه چاپ و نشر عروج، 1389، صص 287-
نخستین نطق تلویزیونی امام
بیانات کوتاه امام که از کانال تلویزیونى ویژهاى پخش گردید، در واقع اولین سخنان ایشان است که از تلویزیون جمهورى اسلامى پخش شده است و آغازى است نو بر فصل آزادى رسانههاى عمومى میهن اسلامى
روز 18 بهمن آقاى مهدى بازرگان به پشتوانه حمایت ملى در مصاحبهاى با روزنامه اطلاعات اظهار داشت: «بیشتر وزرا را انتخاب کرده است و در لحظه مقتضى نامهاى آنان را معرفى خواهد کرد.»
او گفت: «اگر حاکمیت ناشى از اراده ملت است، دولت من که برگزیده شوراى انقلاب است در دفتر نخستوزیر موقت به بهترین شکل این اراده را نشان مىدهد[1]
بنا به خبر دیگرى: «مهندس بازرگان از صبح دیروز به محل کمیته استقبال از امام خمینى نقل مکان کرد و دیشب با بردن وسایل ضرورى از منزل خود به محل مدرسه علوى ـ اقامتگاه امام خمینى ـ عملاً در محل ذکر شده مستقر شد[2].»
در میان خبرها و تحلیلهاى روز 17 و 18 بهمن آنچه بیشتر مورد بحث و توجه است وزراى احتمالى کابینه آقاى بازرگان است. امام خمینى در متن حکم آقاى بازرگان تأکید فرموده بود: «جنابعالى را بدون در نظر گرفتن روابط حزبى و بستگى به گروهى خاص، مأمور تشکیل دولت موقت مىنمایم»[3]
آقاى بازرگان نیز در خاطراتش تأکید مىکند که «نکات اصلى» متن فرمان را شخص امام خمینى مشخص داشته بود.[4]
هنوز دو روز از ابلاغ حکم نگذشته است که یکى از روزنامهها مىنویسد: «تلاش مهندس بازرگان بیشتر در این جهت است که کابینهاش در عین آنکه نظر امام خمینى و شوراى انقلاب را تأمین مىکند، تأمینکننده نظر رهبران سیاسى مبارز و ملى که در سالهاى گذشته به دفعات بازداشت و زندانى شدهاند نیز باشد.»[5]
داعیهداران و سیاستبازانى که در روزهاى متلاطم انقلاب همواره جانب احتیاط را نگاه مىداشتند و از خطر کردن پرهیز مىکردند، اکنون مطالباتشان از همه بیشتر است و در تکاپویند که در اوضاع تازه جایى مطمئن به دست آورند. از هر سو صداى آنها بلند است و همه گونه سخن مىگویند، اما مردم جز به آنچه که رهبر انقلاب از زبان آنها مىگوید اعتنایى ندارند. روزهاى آینده نشان خواهد داد که دولت موقت تا چه حد به تعهدات خود در برابر انقلاب و فرمان رهبر آن که به دولت او مشروعیت بخشیده و مردم را به حمایت از او دعوت کرده است وفادار مانده است. نگاهى به ترکیب اعضاى کابینه دولت موقت به لحاظ وابستگى آنها به جناحهاى سیاسى و ارتباط تشکیلاتیشان در طول دوران 9 ماهه عمر دولت موقت و ترمیمهایى که در چند مرحله انجام شده خود نشانگر بسیارى از مسائل است:
1) «نهضت آزاد» 11 نفر، 36/6درصد
2) «جبهه ملى» و منفردین و ملیون دیگر 11 نفر، 36/6درصد
3) «انجمن اسلامى مهندسین» (وابسته به «نهضت آزادى») 4 نفر، 13/3 درصد
4) روحانیون شوراى انقلاب 4 نفر، 13/3 درصد[6]
البته این 4 نفر آخر (روحانیون) در سه ماهه آخر دوران کابینه دولت موقت دعوت به همکارى شدند! دولت موقت مرکب از چنین گرایشهایى بود. نیروهاى جوان و مؤمن به اهداف و آرمانهاى رهبر انقلاب از دید آنها فاقد تجربه لازم براى مصادر کلیدى بودند. و این کسان که مىتوانستند درباره برنامه منظم براى دولت امروز داد سخن بدهند و از تجربیات خود (مثلاً در دوران خلع ید) سخن بگویند، عناصرى بودند که در گروههاى ملىگرا مجتمع بودند.
گروههایى که در واقع به لحاظ سابقه پیدایش و گرایشها نسبت مستقیمى با انقلاب اسلامى نداشتند، و نمىتوانستند با مبانى و اصول انقلاب موافقت کامل داشته باشند. عمدهترین نقاط اختلاف به قرار ذیل بود:
الف: مردم، همه اطاعت از فرمانهاى امام را به مثابه تکلیفى شرعى مىشمردند و شنوایى محض از ایشان را شرط درستى نماز و روزه خویش مىدانستند. در حالى که داعیهداران سیاست اطاعتشان صرفاً سیاسى و مقطعى بود.
ب: خواست مردم، حکومت اسلامى، بدون اصالت دادن به روشها و مسلکهاى سیاسى معمول، بود. اما هیچ یک از گروههاى ملى و غیرمذهبى این خواست مردم را اصل نمىگرفتند، و هر یک به تناسب افق و نوع عقاید و تمایلات سیاسى خویش
به حکومت لائیک یا دموکراسى غربى (منهاى صفت اسلامى) و یا حداکثر تلفیقى از دموکراسى غرب و نظام اسلامى (مشابه آنچه که در قانون مشروطیت پیشبینى شده بود) گرایش نشان مىدادند.
ج: مردم در انقلاب اسلامى، خواهان سرنگونى استبداد شاه و سلطنت شاهنشاهى بودند ولى دیگران زمانى که انقلاب در شرف پیروزى بود، اجباراً به این خواست عمومى گردن نهادند.[7]
از سوى دیگر نیز، تجربه سیاسى لازم پیش نیامده بود تا توجه یاران امام و معتقدان به خطمشى او، در شوراى انقلاب، را به این مطلب جلب کند که حتى سپردن پستهاى غیرکلیدى به عناصرى که انقلاب را از اساس به چشمى دیگر مىنگرند و دیر یا زود بىاعتقادى خود را به مشى و منش انقلابى امام نشان خواهند داد، چه نتایج زیانبارى به دنبال خواهد داشت.
حضرت امام خود بارها نسبت به سمت ارشادى روحانیون و عدم دخالت آنها در امور اجرایى تأکید کرده بودند، لیکن وقایع و تجارب بعدى ثابت کرد که حفظ و تداوم دستاوردهاى انقلاب بدون حضور مستقیم پیشتازان اصلى نهضت امکانپذیر نخواهد بود.
البته این حقیقت را نیز نباید از نظر دور داشت که در شرایط آغاز انقلاب شاید اگر رادیکالترین نیروها نیز مسئولیت مىگرفتند چارهاى جز حفظ جنبههایى از وضع موجود آن زمان را نداشتند. وجود وحدت نظر نسبى در یک مجموعه سیاسى اجرایى، این حسن را داشت که یکپارچگى عناصر متشکله دولت را مىتوانست تأمین کند. و شاید همین ملاحظه مورد نظر اعضاى شوراى انقلاب در انتخاب ترکیب دولت موقت بوده است. از محاسن جبرى و آثار وضعى دولت ملیون، این بود که عناصر ناهمگون با انقلاب زودتر شناسایى و حذف شدند. شاید اگر آنها به محک سنجش زده نمىشدند و در عمل بىکفایتى خود را نشان نمىدادند، عدم صلاحیتشان محرز نمىگردید، و همواره از اینکه فرصت بسامان کردن «همه امور» از آنان دریغ داشته شده بود، خود را مظلوم و قدر ناشناخته و حق از کف داده قلمداد مىکردند.
حجت از ناحیه حمایت بىدریغ رهبرى انقلاب بر دولت موقت تمام است و ملت ایران با صداقت تمام اعلام مىکنند که به پیروزى از امام خمینى آمادهاند تا در همه زمینهها به دولت انقلاب کمک کنند. در چنین شرایطى است که حضرت امام در دیدار با قضات دادگسترى در روز 18 بهمن مىفرماید: «از این دولت پشتیبانى کنید، اظهار کنید، در روزنامهها اعلام کنید. و بعد هم که انشاءاللّه یک دولت حقى برقرار شد، آن وقت باید همه بنشینیم و معالأسف یک خرابه را بسازیم.»[8]
تظاهرات در اعلام حمایت از اقدام تاریخى امام خمینى در مورد تعیین نخستوزیر دولت موقت همچنان در سراسر کشور ادامه دارد. در همین حال تعدادى از خانوادههاى نگران همافران زندانى در اقامتگاه امام با ایشان دیدار مىکنند؛ آقاى خلخالى به نمایندگى از سوى امام خطاب به این خانوادهها مىگوید: «نهضت و حکومت اسلامى پشتیبان شماست و تا خون در رگهایمان جارى است اجازه نخواهیم داد حتى یک نفر از همافران رشید در سراسر ایران زیر شکنجه قرار گیرد. همافران و سایر ارتشیان در هر جایى که باشند فرزند گرامى مردم و امام هستند[9].»
خبرنگار «بى. بى. سى» از اصفهان گزارش داده است: «در اصفهان از هماکنون جمهورى اسلامى برقرار شده است. مردم و روحانیون عملاً ادار? شهر را به دست گرفتهاند... یک جمعیت 6 هزار نفرى از مردم داوطلب، عبور و مرور را در شهر هدایت مىکنند. مردم نظافت شهر را نیز به عهده گرفتهاند[10]...»
کارکنان 11 وزارتخانه طى 48 ساعت گذشته حمایت کامل خود را از نخستوزیر منتخب امام اعلام کردهاند و عملاً ادار? این وزارتخانهها را براى دولت انقلاب ممکن ساختهاند. در همین حال اعلام شد که آقاى بازرگان از طریق دهها دیپلمات و مأمور سیاسى و با استفاده از حمایت کارکنان وزارت خارجه، از دولتهاى خارجى خواهد خواست تا دولت وى را به عنوان تنها دولت قانونى به رسمیت بشناسند.[11] علیرغم وجود شایعات در مورد کودتا و دخالت نظامى قدرتهاى خارجى، در نظر آنها که پشت سر رهبر انقلاب ایستادهاند، استقرار جمهورى اسلامى در ایران حتمى است.
شاه در مصاحبه با یک روزنام? انگلیسى همچنان از قدرت سلطنت خود دم مىزند![12] مىتوان حدس زد که این سخنان از سوى کسى که بعدها فاش شد گرفتار حادترین نوع سرطان بوده و مرگ خود را نزدیک مىدیده است، به اشاره امریکا و انگلیس و سازمانهاى اطلاعاتى آنها باشد. نشان دادن مترسک شاه هم براى ترساندن انقلاب بود و هم براى دلگرمى دادن به بازماندگان رژیم در حال احتضار؛ درست در روزهایى که شایع? اجراى کودتاى امریکایى هایزر قوت گرفته است، شاه را به صحن? نمایش آوردن به چه منظورى است؟! جز اینکه نظامیان را به اقدام نظامى خونین تشویق کنند؟. ولى با اینهمه، آنچه بر حامیان شاه و فرماندهان ارتش او حاکم است ناامیدى است بىجهت نیست که به نوشت? واشنگتن پست انورسادات پیشنهاد کرده است به منظور مراقبت از هواپیماهاى مدرن اف ـ 14 که به ایران فروخته شده و در اختیار این کشور است، این هواپیماها را از ایران به مصر منتقل کنند![13]
به گزارش خبرگزاریها جیمى کارتر، سایروس ونس وزیر خارجه و هارولد براون وزیر دفاع امریکا با ژنرال هایزر پس از پایان مأموریتش در ایران به تبادل نظر پرداختهاند. پس از این جلس? مشترک، که به نوشت? هایزر به بررسى اختلافهاى وى و سولیوان اختصاص داشت، هایزر به وزارت دفاع مىرود تا همراه با وزیر دفاع گزارش رئیس مستشارى امریکا در ایران را از طریق تلفن رمز دریافت کنند. آنچه هایزر در این خصوص نوشته، نشانگر بلاهت محض یک کارشناس «خبر?» امریکایى است.
«گزارش گاست کاملاً امیدوار کننده بود. گروه پنج هنوز با یکدیگر استوار بودند. نگرانى عمد? او از موضع کاملاً سازشناپذیر اتخاذ شده توسط خمینى و بختیار بود... گاست مىگفت این وضع به صورت یک دوئل در آمده که اگر به طور صحیحى اداره شود، بختیار مىتواند برنده شود. او ارتش را پشت خود دارد و اگر چه این جنگ ممکن است باعث خونریزى بىنهایت زیادى شود، اما دلیلى براى شکت او وجود نداشت. از اینکه مىشنیدم گروه پنج بعد از رفتن من هنوز با یکدیگرند خوشحال شدم»[14]
اما این خوشحالى دیرى نپایید و چند روز دیگر گروه پنج او به سرنوشتى دچار شد که وى را ناگزیر ساخت در اعتراف به شکست امریکا و سلب مسئولیت بیش از 400 صفحه قلمفرسایى کند و در آخر کتابش تصریح کند که: «پایان این داستان خوفناک و مهیب و بسیار غمانگیز است. امریکا دوست نزدیک و متحد ستبر و خوش بنیهاى را از دست داد که[15]...»! واللّه خیرالماکرین.
نخستین نطق تلویزیونی امام
بیانات کوتاه امام که از کانال تلویزیونى ویژهاى[16] پخش گردید، در واقع اولین سخنان ایشان است که از سیماى جمهورى اسلامى پخش شده است و آغازى است نو بر فصل آزادى رسانههاى عمومى میهن اسلامى.
امام خمینى در نطقى کوتاه که مستقیماً از شبکه تلویزیونى کارکنان اعتصابى پخش شد فرمودند:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
دستگاههایى در این مملکت بوده و هست که بایستى در خدمت مردم مىبودند؛ ولى رژیم غاصب و فاسد در گذشته از آنها در راه هدفهاى نامشروع خود و گسترش فساد استفاده کرده است.[17][18]
دیدار امام با اهالی کردستان
امام خمینى در دیدار با جمعى از اهالى کردستان در روز 18 بهمن 57 پس از بیان سابقه اختلافافکنى حکومتهاى جور بین شیعه و سنى و بهرهبردارى دول استعمارى در قرون اخیر فرمود:
«قریب سیصد سال پیش از این، سیاست خارجى در ایران و در شرق [اجرا] شد. آنها بیشتر درصدد این مسائل برآمدند. کارشناسهاى آنها اشخاص و طوایف را مطالعه کردند و روحیات مردم را دیدند و هم? جهات مادیات ما را تحت مطالعه قرار دادند، و از دو راه خواستند از ما بهرهگیرى کنند: مادى، مىبینید که بهرهگیرى کردند؛ بهرهگیرى روحانى هم این بود که به این اختلافات دامن زدند و ما را بیشتر، از هم جدا کردند.»[19]
مسئله کردستان و فعالیت بیگانگان و گروهکهاى وابسته به آنان در آن منطقه، که تا سالها پس از پیروزى انقلاب اسلامى از اهم مسائل میهن ما بود، ریشه در سیاستهایى داشته که توسط استعمار انگلیس و دست نشاندگانش در منطقه اعمال مىشده است.
مناطق کردنشین در 5 کشور پراکنده است که براساس پژوهشى در سال 1979 (آستانه انقلاب اسلامى) انتشار جمعیت در آنها به ترتیب در ترکیه، ایران، عراق، سوریه و لبنان، و شوروى بوده است. کردها از قدیمىترین اقوامى هستند که در فلات بزرگ ایران مجتمع شدهاند و براساس تحقیق ایرانشناسان روسى و انگلیسى آنان از اخلاف «ماد»ها بشمارند. نام «کردستان» نخستین بار به صورت رسمى در دوره سلجوقیان رواج یافته و در دفاتر دیوانى ثبت شد، و حدود و قلمرو آن در همان زمان ضبط و تعیین گردیده است. حمداللّه مستوفى، مورخ و جغرافیدان مشهور قرن هشتم هجرى حدود کردستان را ولایت عراق عرب، خوزستان، عراق
عجم، آذربایجان و دیار بکر نشان داده که همه در محدوده فلات ایران واقعاند.
کردها از نخستین اقوامى هستند که اسلام آوردند و خدمات شایانى در گسترش آن انجام دادند. کردان ایوبى، که از 567 تا 648 ه. ق. بر بخش اعظم کردستان حکومت مىراندند و خلافت فاطمى مصر را برانداختند در جریان جنگهاى صلیبى قهرمانیها از خود نشان دادند. صلاحالدین ایوبى، قهرمان جنگهاى صلیبى، دولتى تشکیل داد که قلمرو آن از فرات تا نیل کشیده شده بود. وى دولت عیسوى بیتالمقدس را مغلوب کرد و در کمتر از سه ماه بر اورشلیم تسلط یافت. صلاحالدین، پس از قرنها، حرمین شریفین را از تصرف خلفاى فاطمى خارج ساخت و ضمیم? متصرفات خود کرد و مذهب خویش (شافعى) را در مناطق تحت قلمرو خود رواج داد. ریچارد اول، پادشاه انگلیس، و فیلیپ اگوست، پادشاه فرانسه، و دیگر سلاطین سرزمینهاى مسیحى همواره از بیباکى و رشادت و شهرت صلاحالدین بیمناک بودند[20].
در جریان جنگ جهانى اول، استعمار انگلیس به فکر تأسیس «کردستان بزرگ» افتاد ولى با شکست امپراطورى عثمانى و روى کار آمدن کمال آتاترک، مهر? انگلیس، استعمار بریتانیا دیگر استقلال کردستان را به مصلحت خویش ندید، چه شمار بسیارى از کردان در ترکیه بودند و احتمال آن بود که از جانب آنان خطرى پیش آید.
سیاست استعمارى تاز? انگلیس و فرانسه، به ویژه در سرزمینهاى اسلامى، در پى آن بود که در مقابل وحدت اسلامى، «ناسیونالیسم» را اشاعه دهد تا ظاهراً با استحکام بخشیدن به اساس قومیت، وحدت دینى و اسلامى متحدکنند? جهان اسلام را بر هم زند.
برخوردهاى مشابه آتاترک و رضاخان با کردهاى دو کشور، نشان از سیاست واحدى داشت که به ایشان دیکته شده بود. آتاترک تعداد کثیرى کرد را که بدانها نام «ترکهاى کوهستانى» داده بود در ترکیه قتل عام کرد. رضاخان نیز در مناطق کردنشین همین سیاست را دنبال مىکرد. بهرهبردارى دولت کمونیستى شوروى از مظالم رضاخان نیز مزید بر علت شده بود. نتیج? چنین سیاستى این شد که پس از سقوط رضاخان و اشغال ایران توسط قواى متفقین، همانگونه که ارتش سرخ شوروى و
ایادى آنها در آذربایجان سخن از تجزیه و تشکیل جمهورى مستقل آذربایجان پیش آورده بودند، در همان سالهاى 1324 و 1325 ه. ش. قاضى محمد نیز در مهاباد علم جمهورى خودمختار برافراشت که در این کار از حمایت بارزانىهاى عراق نیز برخوردار بود.
این نکته را نباید از نظر دور داشت که جدا از ایرانى نژاد بودن طایف? کردان، کردهاى ایران سنت و فرهنگى متفاوت با اقوام کرد مناطق دیگر دارند. علاوه بر آن، کردهاى کردستان شمال و شمال شرقى، کردستان جنوبى و جنوب غربى، کرمانشاهان، ایلام و قصرشیرین، و کردهاى مقیم استان زنجان و آذربایجان، و اقوامى که «لک» نامیده مىشوند با هم تفاوتهاى اساسى دارند و اغلب کردهاى مرکزى و جنوبى منطقه، در زبان و مذهب و آداب به لرها شبیهترند تا فىالمثل به کردهاى عراق و ترکیه.
حکومت پهلوى به وسایل مختلف باعث ایجاد تشتت و تفرقه در میان اقوام مختلف و مسلمان ایران مىگردید. تشدید اختلافات قومى در ایران، بخصوص در زمینههاى مذهب و زبان، یکى از سیاستهاى امپریالیسم جهانى بود که بدست رژیم پهلوى به اجرا در مىآمد. به اقتضاى همین سیاست بود که شاه روحانیون مبارز شیعه را به مناطق سنىنشین (کردستان، بلوچستان، ترکمن صحرا و...) تبعید مىنمود تا بر شدت اختلافات بیفزاید. البته در این مورد بخصوص، اغلب نتیج? مطلوب حاصل نمىشد و همواره تفاهم غلبه داشت.
سیاست شاه در حمایت از ملامصطفى بارزانى[21]، و عوامل او در برابر دولت عراق، از اوایل ده? چهل، یکى دیگر از موارد سوء استفاد? رژیم پهلوى از کردان است که سرانجام پس از سالها به موجب قرارداد 1975 م الجزیره، که میان ایران و عراق منعقد گشت[22]، ایران متعهد گردید که از حمایت بارزانىها دست بردارد و عراق نیز از ادعاى گزافه خود بر اروند رود منصرف شود و اعتبار «خط تالوگ» را ـ که معیارى بینالمللى براى مرزهاى آبى است ـ بپذیرد. «بنا به گزارش مطبوعات خارجى، واسط? نزدیکى شاه و صدام، سادات بود اما در اواخر فوری? 1975 بارزانى که نگران مذاکراتى بود که به طور مخفیانه بین نمایندگان شاه و صدام در بغداد در جریان بود، هیئتى را به مصر فرستاد. سادات هیئت کرد را پذیرفت، هیئت از رئیس جمهور مصر خواست به آنها اطمینان دهد که در صورت امضاى پیمانى بین بغداد و تهران، مصر از حقوق آنها حمایت خواهد کرد. سادات به آنها اطمینان داد که چنین مذاکراتى وجود خارجى ندارد[23].»
به هر حال، رفتار شاه با رؤساى کرد در راستاى سیاسى بود که از منافع منطقهاى امپریالیسم پاسدارى مىکرد. نمون? این سیاست یکى هم انتخاب یا انتصاب ائمه جمع? مناطق سنىنشین ایران از سوى ادار? امور اجتماعى وزارت دربار بود. مواردى هم پیش مىآمد که رژیم براى روحانى مورد قبول اهالى حکم انتصاب مىفرستاد که در واقع رعایت تشریفات بود. گاهى ائمه جماعت شیع? برخى شهرستانها نیز از سوى وزارت دربار به این سمت منصوب مىشدند. که البته اینها مورد نفرت مردم بوده و هیچگونه پایگاه مردمى نداشتند.
شروع تبلیغات ضد انقلاب علیه امام خمینى و مذهب تشیع در مناطق کردنشین از آغاز تشدید نهضت در سال 56 بود. در همین زمان افراد و گروههاى وابسته به بیگانگان ـ کرد و غیر کرد ـ در منطقه دست به فتنه و آشوب زدند. در این گیر و دار، گاه عوامل شوروى نیز ـ که به منزل? جاسوسان دو جانبه عمل مىکردند همگام با امپریالیسم امریکا به فعالیت پرداختند.
نمونهاى از آن، کمک این عناصر به فرار پال شى پارون و بیل گى لرد مدیران مؤسسه امریکایى «اى. دى. اس» بود که توسط بازپرس شجاع دیوان کیفر[24] در ماههاى پیش از پیروزى انقلاب دستگیر شده بودند و همزمان با پیروزى انقلاب از زندان گریختند[25]. قابل توجه اینکه «حزب توده» به فرار این دو امریکایى از مهاباد بسیار کمک کرده بود. «شاخ? حزب توده» در حزب دموکرات کردستان[26] ابتدا از امریکائیها، در ویلایى در مهاباد پذیرایى مىکند، و سپس اسکورت مجهز به آژیر و گروهى نگهبان مسلح در اختیارشان مىگذارد تا با خاطرى آسوده به فرار خود ادامه دهند[27]!
مطالب مهم و تعیینکنندهاى که حضرت امام خمینى در ملاقات جمعى از روحانیون اهل تسنن کردستان بیان کردهاند، در واقع تصویرى واقعى است از آنچه بر پیروان هم? مذاهب اسلام در طول تاریخ یکهزار و چند صد ساله گذشته است. هشدار امام در خصوص توطئهاى که استعمار از 300 سال پیش، با اعزام کارشناسان و مطالع? اشخاص و طوایف، تدارک دیده است مىتوانست براى
رهبران مذهبى اهل تسنن ایران به ویژه در منطقه کردستان، بیدار کننده باشد. اما متأسفانه بعضى اغراض و جهالتها به توطئهگران میدان داد و آشوب کردستان را باعث گردید ـ و البته حضور کثیر پیشمرگان مسلمان کرد و روحانیون انقلابى این خطه در جبهههاى مبارزه با عوامل بیگانه در کردستان نشان داد که حساب مردم ستم کشیده و مسلمان کردستان از آنان که سر در آخور بیگانه دارند جداست. در مورد ماهیت ماجراى کردستان و نقش امریکا و شوروى و ماهیت افراد، احزاب و گروههاى سیاسى که به آشوب در این منطقه دامن مىزدند.
پیوست ها:
[1]. اطلاعات 18/11/1357، ص 2. [2]. همان جا. [3]. صحیفه امام؛ ج 6، ص 54 . [4]. خود مهندس بازرگان در مورد جریان صدور فرمان نخستوزیرى مىنویسد: «براى صدور فرمان، آیتاللّه خمینى نکات اصلى را ذکر کرده گفتند خودتان کنارى نشسته عبارت آن را تهیه نمایید. آقاى مطهرى کاغذ و مداد به دست گرفته با آقایان مهدوى کنى، هاشمى رفسنجانى و صدر حاج سید جوادى به یک طرف اتاق رفتند. دکتر یداللّه سحابى و دکتر ابراهیم یزدى هم به آن جمع اضافه شدند، من هم جلو رفتم. هر یک تذکراتى براى مطالب فرمان مىدادند بدون آن که اشکال و اختلاف عمدهاى وجود داشته باشد و بالاخره با خواندن در جمع و استماع و تصویب امام، متن فرمان به شرحى که شنیده یا دیدهاید صادر شد. «دو سال آخر»، ص 297. مطمئناً از جمله «نکات اصلى» مورد نظر امام همان است که در متن از فرمان مزبور نقل کردیم. [5]. اطلاعات 18/11/57، ص 2. [6]. برگرفته از ص 39 و 40 جزوه شوراى انقلاب و دولت موقت. عناوین و نسبتهاى ذکر شده از خود آقاى بازرگان است. [7]. «به نظر نهضت آزادى ایران، ضامن حفظ رژیم حاضر مملکت یعنى رژیم پادشاهى اجراى صحیح و کامل اصول مشروطیت، انتقال صد در صد قدرت تصمیم و اختیار به دولت ـ یک دولت برگزیده ملت ـ مىباشد به همان ترتیب که در کشورهاى سلطنتى سوئد و انگلستان و دانمارک و بلژیک متداول است.» اسناد نهضت آزادى، ج 1، ص 30. [8]. صحیفه امام؛ ج 6، ص 92 - 91 . [9]. کیهان 17 بهمن 57، ص 8. [10]. همان جا، 18 بهمن، ص 8. [11]. کیهان و اطلاعات 19/11/57، ص 1. [12]. مطبوعات 18 بهمن 57. [13]. کیهان 18/11/57 به نقل از خبرگزارى رویتر. [14]. مأموریت در تهران، ص 436 و 437. [15]. همان جا، بخش پایانى کتاب و نتیجهگیرى آن. [16]. در مورد «کانال تلویزیونى انقلاب» در پاورقى 2 ص 249 توضیح داده شد. [17]. امام خمینى در پایان براى رادیو ـ تلویزیون و مطبوعات ملى، آرزوى موفقیت و خدمت بیشتر در راه مردم کردند. [18] صحیفه امام؛ ج 6، ص 93 . [19]. صحیفه امام؛ ج 6، ص 94 . [20]. با استفاده از دائرةالمعارف فارسى ج 2 و 1 فرهنگ معین ج 2 اعلام. [21]. ملامصطفى بارزانى در ابتدا گرایش به شوروى داشت و در آنجا تحصیل کرده بود و با حمایت شورویها پیش از سفر به شوروى، از قاضى محمد حمایت کرد. در زمان کودتاى عبدالکریم قاسم کردها مورد عفو قرار گرفتند و به عراق بازگشتند ولى پس از آن جنگ فرسایشى آنها با دولت عراق ادامه یافت. طبق اسناد لان? جاسوسى ایران در بند، بخش اول، ص 97، شاه با کمک و راهنمایى اسرائیل، به افراد بارزانى پایگاه و مهمات و آذوقه مىداد و این وضع برکردهاى ایران نیز تأثیرى مستقیم داشت: در صورتى که به عوامل بارزانى کمک مىکردند رژیم کارى به کارشان نداشت، و در غیر این صورت با انواع فشارها روبرو بودند. ارتشبد فردوست، رئیس دفتر ویژ? اطلاعات شاه، در خاطرات خود به تفصیل دربار? رابط? شاه با بارزانىها و نقش ساواک در این میان قلم زده است (ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج 1، ص 500 ـ 504) ملامصطفى پس از قرارداد 1975 الجزایر به ایران آمد و در یکى از بیمارستانهاى تهران درگذشت. [22]. فردوست پیرامون قرارداد 1975 الجزیره مىنویسد: «قرارداد فوق با وساطت بومدین در الجزایر میان محمدرضا و صدام به امضا رسید و محمدرضا پذیرفت که در مقابل تعدادى ارتفاعات در باختران و قطعى شدن مرز آبى اروند رود حمایت خود را از بارزانىها سلب کند، به اعتقاد من این قرارداد فقط به سود عراق بود و ماننداین بود که محمدرضا 1000 دلار بدهد و 5 دلار بگیرد. چرا امریکا تا سال 1975 محمدرضا را به حمایت از اکراد عراق تشویق کرد و دولت مرکزى بغداد را تضعیف نمود و در این سال خواستار پایان شورش بارزانىها و تثبیت دولت بغداد شد؟!... این مسئله فقط به خاطر صدام بود و اکنون که مهر? مورد نظر امریکا، یعنى صدام، در جاى مناسب قرار داشت لازم بود که وى به عنوان ناجى ارتش عراق از جنگ فرسایشى با اکراد وارد میدان شود.» همان جا، ص 503 [23]. همان جا، ص 504 پاورقى...، به نقل از یادداشت مترجم کتاب کردها، ترکها، عربها تألیف ادموندز. [24]. حسین دادگر. وى پس از پیروزى انقلاب اسلامى به سمت دادستان عمومى تهران منصوب شد و چندى نیز به عنوان عضو هیئت بررسى زندانها هیئتى که به فرمان حضرت امام مأمور گردیده بود با مرحوم شهید محمد منتظرى و آقایان افتخار جهرمى و بشارتى جهرمى همکارى داشت. [25]. ماجراى فرار این دو امریکایى را، به صورتى تحریف شده و اغراقآمیز یک نویسند? انگلیسى الاصل امریکایى به نام «کن فالت» نوشته که با عنوان فرار عقابها به فارسى ترجمه گردید. از روایت ایرانى این فرار، فیلمى با نام «دادستان» ساخته شده و گویا از کتاب فالت، امریکایىها نیز فیلمى ساختهاند. این پرونده پس از پیروزى انقلاب پىگرفته شد و حسین دادگر در سمت دادستان عمومى تهران توانست وکیل زبردست امریکایى را شکست دهد و حقوق ایران را از دادگاه امریکایى استیفا کند. [26]. به رهبرى غنى بلوریان، عضو کرد مهاجر حزب توده در شوروى که در آستانه انقلاب به همراه عبدالرحمان قاسملو دبیر کل حزب دموکرات کردستان به منطقه آمد. [27]. فرار عقابها، کن فالت، ترجم? حسین ابوترابیان، صفح? «نه» مقدمه و ص 369 به بعد متن. منبع: کوثر، ج3، موسسه چاپ و نشر عروج، 1385، صص 224- 244
رزمندگان خبر اول باشند
رسانه های کشور پس از انقلاب اسلامی روند چندگانه ای را پشت سر گذاشته اند. اولا طبیعت انقلاب و تحول در عرصه سیاسی-اجتماعی از یک سو و نوتجربگی در اداره و همراهی با رسانه به عنوان رکن اصلی دموکراسی، فراز و نشیب زیادی در این عرصه بر جامعه تحمیل کرد
دکتر عبدالله ناصری، استاد دانشگاه و مدیر عامل اسبق خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران (ایرنا) در خاطره ای در باره «تحولات رسانه ها بعد از انقلاب» نقل می کند: رسانه های کشور پس از انقلاب اسلامی روند چندگانه ای را پشت سر گذاشته اند. اولا طبیعت انقلاب و تحول در عرصه سیاسی-اجتماعی از یک سو و نوتجربگی در اداره و همراهی با رسانه به عنوان رکن اصلی دموکراسی، فراز و نشیب زیادی در این عرصه بر جامعه تحمیل کرد. درست است که به مرور منبر و نوار جای خود را به فناوری های جدید دادند و جامعه از این دگردیسی ناگزیر بود، اما رویکرد به رسانه با افت و خیز همراه بود. اهمیت و اولویت جنگ تحمیلی در کشور شرایطی را پدید آورد که اساسا نگاه به رسانه و وظایف و حدود آن در سال های اولیه انقلاب آنچنان مطلوب نبود. علاوه بر برخی تنگ نظری ها، رسانه ها هم به جای روشنگری به انتقام گیری سیاسی می پرداختند. البته توجه کنیم وقتی از رسانه در آن دوره سخن می گوییم منظور بیشتر مطبوعات است، ولی در دهه اخیر شاهد عرصه های نوینی هستیم که کاملا پدیده های کهن قبلی را تحت الشعاع قرار داده است. امروز اگر یک واعظ یا خطیب بخواهد همان منبر سنتی خود را موثرتر جلوه دهد، باید فایل آن را روی نت بگذارد وگرنه کم اثر خواهد بود.
اگر بخواهم در یک جمله جمع بندی کنم، امروز ما با تحول رسانه ای نه در سخت افزار و نه در نرم افزار متحول نشده ایم. هنوز فیلترینگ دغدغه بزرگی است، خود محوری و بداخلاقی که تاج رسانه است، در رفتار رسانه ای چه در برخی منابر سنتی و چه در فضای سایبر موج می زند. فکر می کنم در هیچ پهنه ای از رسانه های جهان به اندازه ایران دروغ و تهمت زده نمی شود. رفتاری که در فضای سایبر و بعد از قرعه کشی جام جهانی برزیل با لیونل مسی از ناحیه بعضی مخاطبان نادان و غیر متخلق ایرانی شد، از همین دست بداخلاقی هاست. البته به نظر من این نتیجه بدآموزی های بعضی از رسانه هاست.
اجازه بدهید دو خاطره از امام(س) بگویم. رادیو و تلویزیون در سال های اولیه انقلاب تا حدودی روحیه تهاجمی داشت و ادبیات خاصی به کار می برد. امام(س) یک روز در دیدار با شورای سرپرستی اولیه به آنها انتقاد می کنند و می فرمایند ادب را از رادیو اسراییل یاد بگیرید. خاطره دوم من مربوط به زمانی است که مدیر واحد مرکزی خبر بودم، به همراه مدیر عامل و سایر مدیران صدا و سیما خدمت امام(س) بودیم؛ ایشان انتقاد کردند چرا هر وقت پیچ اخبار را باز می کنم اول همیشه خبر من است، آیا در این مملکت جز من شخص دیگری نیست، چرا خبر رزمندگان ابتدا نمی آید، چرا اول از مشکلات مردم نمی گویید. ببینید نگاه امام(س) به رسانه با بسیاری از رهبران جهان فرق می کرد. این رویکرد اساسا ناشی از نگرش انسانی و اخلاقی به رسانه است. (منبع: شفقنا) با تلخیص
زندگى سیاسى
برخى از ویژگیهاى شخصیتى امام را ذیل زندگى سیاسى ایشان مطرح مىکنیم. طرح این ویژگیها در چنین بسترى، برجستگى و استثنایى بودن آنها را بیشتر مشخص مىسازد. بویژه با توجه به آنچه که تاکنون درمورد جنبههاى فردى و اجتماعى زندگى ایشان بحث شده است، و نکاتى که بعداً درمورد زندگى عرفانى وى گفته خواهد شد، خوانند? ناآشنا با امام و تاریخ انقلاب اسلامى، منطقاً به این نتیجهگیرى مىرسد که چنان شخصیتى، کارى به کار سیاست (به عنوان مشغلهاى پر دردسر و سراسر درگیرى که مطابق عرف رایج سیاسیون، مستلزم شخصیتى برونگرا با روحیهاى معاملهگر و خصلتهاى ماجراجویانه است) نداشته باشد. این درحالى است که شخصیت مورد بحث ما نه فقط وارد سیاست مىشود، بلکه رفتارها و مواضعى از خود بروز مىدهد که حتى از بسیارى از شخصیتهاى طبعاً سیاسى نیز بعید مىنماید. امام در مقام شخصیت سیاسى، انسانى است صادق، خطرپذیر، شجاع، سرسخت، داراى اعتماد به نفس و عزت نفس استثنایى.
فرزند امام، مجموع? خصلتهاى ایشان را در دو صفت کلیدى خلاصه کرده است: صداقت و صمیمیت. درحالى که صفت دوم، در میان بسیارى از رهبران، بویژه رهبران داراى محبوبیت مردمى، امرى رایج است، اولى، صفت کمیاب و دور از ذهنى است. حتى اگر نخواهیم مفاهیمى همچون «پرسونا»ى یونگ را (که به موجب آن، هم? انسانها دو چهره دارند: یکى چهر? واقعى، و دیگرى، چهرهاى ماسکگونه که از آن براى نقشآفرینى اجتماعى استفاده مىکنند) به عنوان پدیدهاى عمومى بپذیریم، حداقل در عرص? سیاست، ناگزیر از پذیرش آن هستیم. تصویرسازى مطلوب رهبران سیاسى، از خود و سیاستهایشان، در ذهن تودهها معمولاً مستلزم آن است که چهرهاى نه چندان واقعى از شخصیت و اهدافشان ارائه کنند و با پوشیده نگهداشتن برخى جنبههاى منفى، به داشتن وجوه مثبتى که در واقع وجود ندارد، تظاهر کنند. هرچه نیاز رهبر به تصویرسازى و ایجاد جاذب? عمومى بیشتر باشد، این عوامفریبى نیز ابعاد و اهمیت بیشترى مىیابد. اما درمورد امام، هم? اینها برعکس است. او به جاى ترغیب پیروانش به دنبالهروى از خود، به آنان هشدار مىداد که «اگر ریاست و دنیایى در کار باشد، براى شما نیست. اگر عاقل هستید، از دینتان براى دنیاى من صرف نکنید.»؛ اگر از جانب او حرفى زده مىشد که خود نگفته بود، هرچند که با نظرش موافق مىبود، بر تکذیب آن اصرار مىداشت؛ حرفى را که خود بدان معتقد نبود، نمىگفت و درصورتى که آرمان یا هدفى را توصیه مىکرد، بیش از دیگران به آن معتقد و عامل بود؛ و در رعایت صدق تا آنجا دقیق بود که با چیدن صحنهسازان? سفر? غذاى خان? خود (به منظور فیلمبردارى) مخالفت مىکرد.
مخالف پنهانکاری و زدوبند
مهمترین جلو? صداقت امام در عرصه سیاست، در رابط? ایشان با تودههاى مردم بود. او همواره به سیاستمداران تذکر مىداد که: کارى نکنید که نتوانید به مردم توضیح بدهید. بر این اساس، برخلاف پنهانکاریها و زدوبندهاى سیاسى مرسوم، حداکثر تلاش را براى رعایت صداقت با مردم به عمل مىآورد: از ملاقات خصوصى با مقامات و دولتمردان خوددارى مىکرد؛ هرگز حاضر نشد تا به دلایل امنیتى و حفاظتى، پس از سخنرانیهاى ضدشاه، مخفیانه و از راههاى پنهان، مجلس را ترک کند؛ و پس از ورود به ایران، بهرغم هم? مخالفتها و توصیههاى امنیتى و بهداشتى، به دلیل قولى که به مردم براى رفتن به بهشت زهرا داده بود، به آنجا رفت.
رهبرى که خود، بیش از پیروان، به آرمانهایش اعتقاد دارد و برلزوم فداکارى براى تحقق آنها پافشارى مىکند، بیش از آنها نیز براى حضور در صحنه و فداکارى آمادگى دارد. او شبیه فرماندهى است که پیشاپیش سپاهیانش مىجنگد و آنها را به استقامت و فداکارى فرامىخواند؛ افراد نیز با مشاهد? پیشتازى فرمانده، روحیه گرفته و با اعتقاد از او تبعیت مىکنند. امام بارها چنین روحی? خطرپذیرى شخصى را از خود نشان داده است: در جریان حمل? نیروهاى رژیم به مدرس? فیضیه (سال 1342)، دستور مىدهد درهاى خانهاش را باز بگذارند تا در تحمل مخاطرات، با بقی? مردم سهیم باشد؛ و به هنگام خطر بمباران دشمن، از رفتن به پناهگاه خوددارى مىکرد، با این استدلال که اگر پاسدار محافظش مورد اصابت بمب قرار گیرد و او سالم بماند، دیگر به درد رهبرى نمىخورد. نمونههاى رفتاریى را نیز مىتوان مشاهده کرد که ایشان نه تنها حاضر نشده تا از پیروان خود به عنوان سنگر استفاده کند، بلکه در صحنههایى که ورود در آنها مستلزم تحمل خطر براى یک نفر بود، ترجیح مىداد که آن یک نفر، خود او باشد و پیروان آسیبى نبینند. مثل اعلاى چنین رفتارى را مىتوان در وداع آخر ایشان با همراهانشان در پاریس مشاهده کرد. امام در حرکتى که مطابق تعبیر پیروان، با حرکت امام حسین(ع) در شب عاشورا قابل تشبیه است، اطرافیان خود را جمع کرد و به آنها فرمود: من دست بیعتم را از شما برداشتم و راضى نیستم که یکى از شماها به دردسر بیفتد. فردا خودم تنها مىروم، چون اگر آنها کارى داشته باشند، با من کار دارند. کسى با شما کارى ندارد.
رهبری جسارت می طلبد
اما توان خطرپذیرى رهبر، تنها به اعتقاد شخصى او به آرمانى که ارائه مىکند بستگى ندارد؛ او باید جسارت انجام چنین ریسکى را نیز داشته باشد و هرچه آرمان و اهداف پیشنهادى وى دوردستتر، و تلاش براى رسیدن به آنها خطرناکتر باشد، لزوم چنین جسارتى نیز بیشتر احساس مىشود. بنابراین، رهبرى مىتواند خطرپذیر واقعى باشد که شجاعت نیز داشته باشد. این واقعیت، ما را به ویژگى دیگرى از امام که در رفتارهاى سیاسى ایشان خودنمایى مىکرد رهنمون مىسازد. او خود، زمانى گفته بود که «من تا به حال از کسى و از چیزى به هیچوجه نترسیدهام و در من خوف راه پیدا نکرده است.» واکنشهایى که از سر بىتفاوتى نسبت به بسیارى از بحرانها و موقعیتهاى خطرناک زندگى خود نشان مىداد نیز این گفته را تأیید مىکرد: هنگامى که مأموران امنیتى شاه وى را دستگیر کرده و به تهران مىبردند، با مشاهد? لرزش دست و پاى یکى از مأموران، به او دلدارى مىداد که تا من با شما هستم، از چیزى هراس نداشته باشید؛ یکى از شبهایى که در زندان به سر مىبرد، براى ایجاد رعب در ایشان، صداهایى پخش مىشد که حکایت از شکنجه زندانیان و ناله و زج? آنها داشت. امام در خاطرات خود گفتهاند که روز بعد، هنگامى که پاکروان به ملاقاتشان آمد، به او تذکر دادم که شبها در اینجا، تا دیروقت، صداهایى مىآید که حکایت از شکنجه دارد. پاکروان نیز جواب داده بود که مىگویم جلوگیرى کنند؛ و زمانى که وزیر اطلاعات به امام مىنویسد که مطابق اسناد و مدارک، عراق مصمم است تا جماران را با موشک و هواپیما هدف قرار دهد، امام در پاسخ شاعرانهاى که در پاى همان نامه مىنویسد، آمادگى خود را براى استقبال از شهادت اعلام مىکند.
رهبر باید باور به شجاعت داشته باشد
شجاعت امام، روى دیگر سک? اعتماد به نفس ایشان است. رهبر باید به این باور رسیده باشد که در او توانمندیهاى فوقالعادهاى (چه به خودى خود و چه با اتکا به عوامل دیگر) وجود دارد و مىتواند بسیارى از کارهاى بظاهر ناممکن را انجام دهد. اعتماد به نفس فوقالعاد? امام، بسیار پیش از ورود فعال ایشان به صحن? سیاست، بر افرادى که با ایشان ارتباط داشتند، شناخته شده بود. به همین دلیل، وى به عنوان نمایند? حوزه براى ملاقات با شاه و اعلام نظرات روحانیون به وى انتخاب شد و روزى که از ملاقات با شاه برگشت، فرمود: «نمىخواهم از خودم تعریف کنم، ولى ابهت من شاه را گرفته بود و شاه مسلط بر زبان و گفتارش نبود.» کمال باور رهبر انقلابى به توانمندى خود، اعتقاد به امکانپذیر بودن تغییر نظام حکومتى و نیل به پیروزى در جریان کشمکش انقلابى است: امام در اوج خفقان رژیم شاه، در تبعید، به علما نوید پیروزى مىداد و از آنها مىخواست که به بهان? معلوم نبودن نتایج قابل پیشبینى، دست از مبارزه و آگاهىبخشى برندارند؛ در همان سالها، به فرزندش، حاج آقا مصطفى گفته بود که «من یک شب سرم را زمین نگذاشتم که احساس کنم ما شکست خوردهایم، ما موفقیم، ما پیروزیم.»؛ و زمانى که به ایشان اطلاع مىدهند که یکى از مراجع، ایشان را در مبارزه همراهى نمىکند، فرموده بود که «... هیچکس هم نباشد، من خودم تنها به این مبارزه ادامه مىدهم.»
رهبر باید مومن به آرمانش باشد
شخصیتى که ترکیبى از صداقت (مؤمن به آرمان بودن)، اصولگرایى و قانونمندى، شجاعت، خطرپذیرى و اعتماد به نفس باشد، معمولاً به چیزى کمتر از کمال مطلق و تحقق نهایت آرمان رضایت نمىدهد. امام هنگامى که براى مبارزه با سیاستى نامشروع و یا تحقق هدفى مشروع به حرکت در مىآمد، تا رسیدن به کل هدف از پاى نمىنشست. اطرافیان ایشان در وصف این صفت امام گفتهاند که «در امام بزرگوار هیچ گاه و به هیچ عنوان خستگى مشاهده نمىشد. حتى با گذشت بیست و چند سال از آغاز مبارزه و پیروزى انقلاب نیز همان نظر و فعالیتى را که در آغاز داشتند، در وجود خود داشتند. هرگز اظهار ناراحتى یا خستگى از مبارزه و یا فعالیت در رابطه با انقلاب نکردند.» در جریان مبارزه با لایح? انجمنهاى ایالتى و ولایتى، هنگامى که دولت تسلیم نظر علما شد و طى تلگرافهایى به سه تن از مراجع، لغو مصوبه را اعلام کرد، امام اصرار کرد که چون خبر اصل مصوبه از طریق مطبوعات منتشر گشته است، خبر لغو آن نیز باید از همان رسانه و در تیراژ وسیع اعلام گردد. پدولت در مقابل این خواست امام مقاومت کرد و ابتدا حاضر به انتشار وسیع خبر لغو نشد. بهرغم کوتاهآمدن سایر مراجع و صدور اعلامیه از سوى آنها، و در حالى که اصرار بر انتشار آن بىفایده به نظر مىآمد، ایشان دولت را به ادام? مبارزه و سرنگونى آن تهدید کرد و آنقدر بر این خواسته پافشارى کرد که روزنامهها نوشتند که «در هیأت دولت تصویب شد که تصویبنام? مورخه 14/7/1341 قابل اجرا نخواهد بود.»
و سرانجام باید به عزت نفس، به عنوان آخرین ویژگى مورد بحث در چهارچوب زندگى سیاسى امام اشاره کنیم. امام براى رعایت عزت نفس، بویژه از سوى روحانیان، اهمیت زیادى قائل بود و درصورت روبهرو شدن با طلبهاى که به خاطر نیاز مادى، خود را کوچک کرده و مظلومنمایى مىکرد، برمىآشفت. خود نیز در هم? جنبههاى زندگى این اصل را رعایت مىکرد : از وجوه شرعیهاى که مردم مىپرداختند، براى مصارف شخصى زندگى خود هزینه نمىکرد؛ از پذیرش کمک دیگران، بویژه آنهایى که وابسته به حکومتها بودند و یا تصور مىشد که صاحب قدرتى هستند، خوددارى مىکرد؛ و در جلساتى که مقامات دولتى حضور مىیافتند، به آنها بىاعتنایى مىکرد و این درحالى بود که همزمان، در همان مجلس، براى طلبهاى ساده، تکریم زیادى قائل مىشد.
زندگى عرفانى
جاذب? شخصیتى امام را باید در جنبهاى دیگر از زندگى شخصى ایشان نیز جست، که شاید از نظر تقویت هال? کاریزمایى، اهمیتى به مراتب بیشتر از سایر جنبههاى زندگى وى دارد. این جنبه، زندگى عرفانى و معنوى امام است. از یک نظر، شاید مطرح کردن یک رهبر انقلابى به عنوان عارف، بسیار عجیب باشد، چون گام نهادن در مسیر سیر و سلوک عرفانى مرسوم و شکلگیرى روحیات عرفانى در افراد، شخصیتى را نتیجه مىدهد که با شخصیت سیاسى رایج تفاوت (و حتى تضاد) بسیارى دارد. عارف کسى است که از دنیا و متعلقات آن بریده است؛ اعتنایى به کشمکشها و هیاهوهاى این دنیایى ندارد؛ هم? عالم مادى را به هیچ مىانگارد؛ گوشهگیر است و دایم به ذکر و عبادت خدا مشغول است؛ طبع لطیفى دارد، احیاناً شعر مىگوید، روحی? حساسى دارد و از هر عمل یا فکرى که باعث آلودگى به امور دنیایى شود پرهیز مىکند. این درحالى است که سیاستمدار به این دنیا مىاندیشد؛ دغدغهاش پیش افتادن از رقبا و حریفان است؛ مجبور است با خونسردى، تصمیمهایى بگیرد که گاه به خونریزى و قربانى شدن نفوس انسانى منجر مىشود. به همین دلیل، جنب? عرفانى زندگى امام، معمایىترین جنب? شخصیت و زندگى ایشان را تشکیل مىدهد.
اینکه امام از چه موقع به سیر و سلوک عرفانى روى آورده است، دقیقاً معلوم نیست. برخى از نزدیکان ایشان، شروع این دوره را از سنین 25 سالگى امام مىدانند. البته این تعیین زمان به معناى آن نیست که وى تا قبل از این تاریخ، به اینگونه مسائل بىاعتنا بوده است. امام از اوان جوانى، در میان همگنان خود، به عنوان فردى که مبادى آداب دینى و متخلّق به اخلاق اسلامى است معروف بود: او را فردى مىشناختند که هرگز از دیگران غیبت نمىکند، اوقات خود را به بطالت نمىگذراند، در امور عبادى کوشاست، و از همه مهمتر اینکه فردى متهجّد است.
نقطه آغاز سیر و سلوک معنوى
احتمالاً مهمترین نقطه عطف در سیر وسلوک عرفانى امام، آشنایى وى با آیتاللّهشاهآبادى است. شاهآبادى از عرفاى بزرگ عصر خود بود که عظمت شخصیت وى کمتر شناخته شده بود. فرایند قرارگیرى امام در سلک شاگردان ایشان (و بعدها به عنوان تنها شاگرد عرفان ایشان) داستان مفصلى دارد که از حوصل? این بحث خارج است. تنها به ذکر همین نکته بسنده مىکنیم که امام با آشنا شدن با آیتاللّه شاهآبادى، احساس کرد که گم شد? دیرینهاش را بازیافته است. ایشان خود در این باره گفتهاند: «روزى که مرحوم شاهآبادى وارد حوزه شد، ما چندان نیازى به معقول نداشتیم. بیشتر دنبال استاد عرفان بودیم و ایشان نیز استاد بلامنازع این علم بود. ولى از آن ترس داشتیم که اگر عرفان را پیشنهاد کنیم، با عدم پذیرش ایشان روبهرو شویم. از این رو، نخست بحث فلسفه را مطرح کردیم و ایشان پذیرفت. ولى به هنگام شروع، از ایشان درخواست شد که فلسفه را تبدیل به عرفان کنند و ایشان نیز پذیرفت.» امام نزد شاهآبادى، کتابهایى مانند شرع فصوص قیصرى، مفاتیح الغیب و منازل السائرین را که از کتابهاى اصلى عرفان است، خواند. اما بتدریج، رابط? آن دو از رابط? استاد و شاگردى فراتر رفت و همچون رابط? مولانا و شمستبریزى به رابط? مرید و مرادى تبدیل گشت. امام خمینى در زمر? خواص شاهآبادى درآمد و گفته مىشد که توانست بر اثر این نزدیکى، برخى اسرار و اطلاعات غیبى را از استادش دریافت کند.
در نتیج? سیر و سلوک معنوى، بتدریج از سنین چهلسالگى، روح عرفانى در امام ظاهر شد و این همان بخش از زندگى عرفانى امام است که بیشترین اهمیت را در شکلگیرى تصویر کاریزمایى در ذهن پیروان دارد. در واقع، به یک تعبیر، بسیارى از صفات استثنایى امام که تاکنون بحث شد، تجلى همین روح عرفانى دانسته مىشود. اگر بپذیریم که عارف کامل کسى است که محو اراد? خداوند است و جز رضاى او قدمى برنمىدارد، آنگاه سایر صفات استثنایى فرد عارف نیز در سای? این روح عرفانى قابل درک است. بر این اساس، شجاعت استثنایى، عزت نفس استثنایى، صبر و بردبارى استثنایى، سرسختى و ایستادگى استثنایى و مانند اینها، همگى محصول سلوک عرفانى و سرکوب هواى نفسانى است.
نفوذ تعلیمات عرفانى امام
به علاوه، شاگردان و پیروان امام خمینى، کرامات و اعمال خارقالعادهاى در مورد ایشان نقل کردهاند که تجلى روح عرفانى و سلوک معنوى یاد شده به شمار مىآید: شرح حال بیماران سلامت یافته متعددى موجود است که دعاى امام، یا به طور کامل باعث شفاى بیمارى صعبالعلاج آنها شده و یا در بهبود آنها نقش مهمى ایفا کردهاست؛ از امورى خبر دادهاست که یا فرد دیگرى از آنها اطلاع نداشته و یا اینکه فقط یک نفر از آنها با خبر بوده است؛ وقوع حوادثى را پیشبینى کرده است که هیچ کس آنها را نمىدانسته است و شاید مهمترین آنها، پیشبینى پیروزى انقلاب اسلامى باشد؛ برخى از تصمیمگیریهاى ایشان، آنچنان غیر قابل درک با موازین عقلى معمولى است که از نظر ناظران معتقد، جز با ارتباطات مافوق بشرى قابل تحلیل نیست (و امام نیز با فروتنى، آنها را الهام گرفته از منابع امداد غیبى مىداند).
به تأثیر کاریزمایى کرامات، باید نفوذ تعلیمات عرفانى امام را نیز اضافه کرد. مهمترین تعلیمات در قالب دروس اخلاق ایشان انجام شده است. بنابر شهادت شرکتکنندگان در این درسها، نفوذ کلام موعظههاى اخلاقى امام چنان بود که اکثریت حاضرین مىگریستند و گاه، «مطالب عادى موعظ? امام هم انسان را منقلب مىکرد و به او حالت غش دست مىداد. چنین وقایعى شاید سالى سه الى چهار بار پیش مىآمد.»
به طور خلاصه، به دلیل همین کرامات و روحیات عرفانى بود که امام، مدتها پیش از آنکه به عنوان مبارز سیاسى با مرجع تقلید مطرح شود، مورد اعتقاد و ایمان مردم قرار داشت. بیان خاطرهاى از یکى از شاگردان ایشان، شدت این اعتقاد را بخوبى نشان مىدهد: بنده تازه از مکه آمده بودم که به من خبر دادند امام در نظر دارند به منزل ما بیایند من آن روز عصر به مدرس? فیضیه رفته بودم. هنگامى که از مدرسه به منزل بازگشتم، مشاهده کردم که مردم محل سرتاسر محل را چراغانى کردهاند. وقتى که سؤال کردم: «چراغانى براى چیست؟» گفتند: «مگر قرار نیست که امام به منزل شما تشریف فرما شوند؟» سپس زمانى که امام تشریف آوردند، مختصر شربتى میل کردند که بر سر لیوان شربت ایشان غوغایى برپا شد و تمامى جمعیت حاضر در منزل، در آن لیوان آب ریختند و میل کردند. این خاطره به این دلیل جالب است که این ماجرا در زمانى اتفاق افتاد که حضرت امام هنوز براى بسیارى از مردم ناشناخته بودند.
زندگى علمى
سرانجام باید اشارهاى به زندگى علمى امام، به عنوان آخرین بخش از ابعاد زندگانى ایشان داشته باشیم. اهمیت این بُعد از زندگى، بیشتر براى شناخت جایگاه حوزوى ایشان (و نفوذ در میان طلاب و روحانیان)، و به تبع آن، به دلیل نقشى است که در تحولات بعدى، در مطرح شدن وى به عنوان مرجع (و بعدها اعلم) دارد. امام خمینى تحصیلات اولیه را در مکتب خان? آخوندملاابوالقاسم، در خمین آغاز کرد. برنام? درسى این مکتب خانه، ظاهراً ختم یک دوره قرآن کریم بود. وى پس از ختم قرآن در هفتسالگى، براى فراگیرى ادبیات و دروس عربى، ابتدا نزد شیخ جعفر (عموى خود) و سپس نزد میرزا محمود افتخارالعلما مشغول تحصیل شد. سپس مقدمات دروس حوزه را نزد حاج میرزا محمد مهدى (دایى خود)، و درس منطق را نزد حاج میرزا رضا نجفى (شوهر خواهرش) به پایان رساند. آنگاه براى مدتى، دروس منطق، مطول و سیوطى را نزد من ادامه داد و خوشنویسى را نیز از او آموخت.
امام در سنین نوزده سالگى، براى ادام? تحصیل به اراک رفت. منطق را نزد شیخمحمدگلپایگانى و شرح لمعه را نزد آقا عباس اراکى ادامه داد. هنگامى که شیخ عبدالکریم حائرى از اراک به قم هجرت کرد، طى نامهاى از دوستانش، از جمله امام خمینى دعوت کرد که به قم بروند و تحصیلات خود را در آن شهر ادامه دهند. امام پس از ورود به قم پس از چهارسال دور? درسهاى سطح را تمام کردند و پس از آن، در سال 1344 ق، وارد درسهاى خارج حاج شیخ عبدالکریم شد. این دوره تا سال 1355 ق، یعنى سال فوت حاجشیخ ادامه یافت و این در حالى بود که بنابر روایتى، ایشان چند سال قبل از این تاریخ، به مقام اجتهاد نائل گردیده بود. از آنجا که رسیدن به مقام اجتهاد در سنین جوانى، همواره از نشانههاى نبوغ علمى و هوش، و همچنین از ویژگیهاى علماى بزرگ در تاریخ حوزههاى شیعه محسوب مىشود، مىتوان گفت که کسب این مقام توسط امام در آن سنین، امتیاز مهمى براى ایشان (از نظر اعتلاى جایگاه حوزوى) محسوب مىشد. پس از فوت حائرى، امام دیگر نزد کسى تحصیل نکرد، جز در مواردى که به دلیل ملاحظات دیگرى غیر از انگیز? علمى، داوطلبانه، به عنوان شاگرد در درس برخى از علما حاضر مىشد. از جمل? آنها مىتوان به درس آیتاللّهبروجردى اشاره کرد که امام، ظاهراً براى تقویت جایگاه ایشان در حوزه و نشان دادن اهمیت مقام علمى وى به سایر طلاب، مدتها در آن کلاس حاضر مىشد.
امام رمان بینوایان را خواند
دو ویژگى برجسته درمورد مطالعات و تحصیلات امام قابل توجه است. اول، تنوع دروس مورد تحصیل ایشان است. او ضمن تحصیل دروس فقهى متعارف، در آموختن و مطالعه در متون فلسفى و ادبى نیز تلاش بسیار مىکرد: دروس فلسفى را نزد علمایى مانند میرزاعلىاکبر حکمى یزدى، حاج ابوالحسن رفیعى قزوینى و میرزا محمدعلى شاهآبادى آموخت و در این راه، حتى وارد مباحثى مانند «نقد فلسف? داروین» گردید؛ عروض و قافیه را نزد شیخ محمدرضامسجدشاهى آموخت؛ همچنین به تحصیل نجوم پرداخت و هیأت جدید و قدیم را از حاج سیدابوالحسن رفیعى آموخت. تنوع مطالعاتى امام، حتى از دروس رایج حوزه نیز فراتر رفت، بهگونهاى که مطابق گفتههاى فرزندش، وى در سالهاى بعد، کتابهاى رمان: مانند شوهر آهوخانم و بینوایان را نیز مطالعه مىکرد و یا اینکه در همان سالهاى نوجوانى، به اطلاعات و مطالب سیاسى توجه زیادى نشان مىداد و از اینگونه متون فیشبردارى مىکرد.
تنوع مطالعاتى امام، به وى جامعیتى بخشید که به نوب? خود، نقش مهمى در برجستگى حوزوى ایشان ایفا کرد و باعث شد تا شاگردانش، او را در رد? علمایى همچون شیخ طوسى قرار دهند و یا این جامعیت را نشان? نورانیت معنوى و تسلط استثنایى بر علوم اسلامى مختلف بدانند. جامعیت علمى امام را در آثار علمى به جا مانده از ایشان، که حاصل تتبعات، مطالعات و دروس است نیز مىتواند دید. بخشى از آثار امام، کتابها و رسائل عرفانى است و اغلب در سنین جوانى به نگارش در آمدهاند؛ از مهمترین آنها مىتوان به کتاب شرح دعاى سحر (در 27 سالگى)، مصباحالهدایة الى الخلافة و الولایة (در 28 سالگى)، سرالصلوة، چهل حدیث (حاصل دروس اخلاق ایشان)، حدیث جنود عقل و جهل و رأس الجالوت (همگى در سنین قبل از چهل سالگى) اشاره کرد. بخش دیگر به مباحث فقهى مربوط مىشوند، که مهمترین آنها کتابهاى مکاسب (6 جلد و حاصل 15 سال تدریس در نجف)، طهاره (سه جلد و محصول دروس خارج در قم)، رسائل (دوجلد) و تحریرالوسیله (که یک دور? فقه با مسائل مستحدثه است و در زمانى که در ترکیه، در تبعید به سر مىبردند، تألیف آن را شروع و در نجف به پایان رساندند) است. بخش سوم، کتابهاى سیاسى ـ اجتماعى ایشان است که از مهمترین آنها مىتوان دو کتاب مشهور کشف الاسرار (که در پاسخ به کتاب ضد دین اسرار هزار ساله در آمده و سیاستهاى زمان رضاخان را به نقد کشیده است) و حکومت اسلامى و ولایت فقیه (که حاصل بیست جلسه درس ایشان در نجف است و امام تئورى حکومت اسلامى را در آن ارائه کرده است) را نام برد. به این فهرست، باید آثار دیگرى همچون نوشتههاى فلسفى و دیوان اشعار ایشان را نیز اضافه کرد.
ویژگى برجست? دوم، سختکوشى و تلاش امام در مطالعه و تحصیل است. براى مثال، دختر ایشان در وصف این ویژگى گفته است: مطالع? ایشان خیلى زیاد بود. وقتى وارد اتاقشان مىشدم، مىدیدم توى کتاب گم شدهاند. ایشان مىنشستند و یک میز جلویشان بود و به بلندى یک متر کتاب دورشان بود و اصلاً لابهلاى این کتابها گم مىشدند. در حوزههاى علمیه رسم بر این است که هر طلبهاى، براى طلبههاى جدیدتر از خود، نقش استادى ایفا مىکند. بنابراین، هر دانشجویى، همزمان استاد هم هست. همزمان با رشد علمى او، این نقش به صورت مدرس رسمى و جا افتاد? داراى دانشجویان ثابت و در سطوح عالى تکامل مىیابد. بخش مهمى از تأثیرگذارى کاریزمایى علماى برجسته بر پیروان خود، از این طریق انجام مىشود و بدین ترتیب، کلاس درس، ضمن کارکرد علمى، کارکرد نفوذ اجتماعى و عاطفى نیز پیدا مىکند. بنابراین، تأثیر کاریزمایى زندگى علمى را زمانى بهتر مىشناسیم که او را از این منظر نیز مطالعه کنیم.
رابطه درس اخلاق با کاریزما
اولین کلاسى که امام براساس الگوى رسمى برگزار کرد، درس اخلاق بود، که اندکى پس از درگذشت آیتاللّه حائرى برگزار شد و با استقبال طلبهها روبهرو گردید. با آنکه محتواى اینگونه کلاسها را معمولاً مباحث اخلاقى و عرفانى تشکیل مىدهد و این کلاس نیز از قاعد? رایج برکنار نبود، اما به دلیل در آمیخته شدن درس با مباحث سیاسى، شهربانى دولت رضاشاه آن را تعطیل کرد. امام کلاس را به مدرس? دیگرى انتقال داد و حاصل آن به صورت کتاب چهل حدیث درآمد. در کنار این درس، امام دروس سطوح عالى و فلسفه را هم شروع کرد و این روال تا ورود آیتاللّه بروجرى به قم ادامه یافت. پس از آمدن آیتاللّه بروجردى به قم، مقام استادى امام نیز با شروع تدریس دروس خارج توسط ایشان، تحول مهمى یافت. بروجردى درس اصول را شروع کرد و برخى از طلبههاى نزدیک امام، از وى خواستند تا او نیز تدریس جلد دوم اصول را آغاز کند.
بدینترتیب، اولین کلاس درس خارج فقه امام با دانشجویان معدودى که خود از زمر? علما و مدرسان حوزه بودند، مانند مطهرى، منتظرى، نوراللهى و خندقآبادى تشکیل شد. بعدها نیز افرادى مانند دکتر بهشتى، ابراهیم امینى، خزعلى، سعیدى و سبحانى به جمع دانشجویان پیوستند و همینها بودند که در سالهاى بعد، همراه با تعدادى دیگر، نقش مریدان اولیه و مبلغان کرامات او را درجامعه ایفا کردند. دور? اول تدریس خارج فقه امام، مدت هفت سال، با جمع محدود دانشجویان ادامه یافت. درسال 1330، امام دور? دوم تدریس اصول را آغاز کرد. این دوره، از حالت خصوصى خارج، و به کلاس عمومى تبدیل گردید و بنابراین، افراد بسیارى امکان شرکت در آن را پیدا کردند. بتدریج طلبههاى شرکت کننده در درسهاى امام تا آنجا افزایش یافت که تعداد آنها در برخى جلسهها را تا هزار و پانصد نفر ذکر کردهاند.
عوامل چندى باعث شد تا امام در مقام استادى حوزه، شاخص بوده و جاذب? زیادى براى طلبهها داشته باشد. غیر از ویژگیهاى اخلاقى، عرفانى (که به تعبیر طلاب، یک جلسه درس امام، آنها را براى یک هفته بیمه مىکرد)، سیاسى و اجتماعى که پیش از این ذکر شد، و همچنین جامعیت علمى امام که شرح آن قبلاً رفت، مىتوان به ویژگیهایى مانند رهیافت انتقادى امام در مباحث علمى، هوش و استعداد علمى، تربیت شاگردان قوى، و شیو? بیان مناسب اشاره کرد. امام همواره به شاگردانش تأکید مىکرد: «هر سخنى گفته مىشود، به نظر تنقید بنگرید. هرچه صاحب سخن هم بزرگ باشد، انسان نباید فوراً حرف او را بپذیرد، بلکه باید با دقت بررسى کند.» ایشان به طلابى که ساکت پاى درسش مىنشستند و اشکال نمىگرفتند انتقاد مىکرد که مگر در مجلس روضه نشستهاید؟ همچنین، هوش و نبوغ علمى امام نیز مورد تحسین شاگردانش بوده است. از نظر آنها، «امام از نظر استعداد، نابغهاند. ما در بحثهاى بسیار دقیق که ایشان مطالب را مىشکافتند و درمورد آن بحث و اشکالات را حل مىکردند، این را یافته بودیم.»
حاصل این امتیازات، گردآمدن انبوه طلاب در کلاسهاى درس امام بود، بهگونهاى که در آن ایام، که تعداد کل طلاب حوزه از چهارهزار نفر تجاوز نمىکرد، تعداد شاگردان ایشان، با روایتهاى مختلف، به جمعیتى حدود هشتصد تا هزار و پانصدنفر بالغ مىشد. از این نظر، کلاسهاى امام بعد از کلاسهاى درس آیتاللّه بروجردى قرار داشت و وى ضمن مطرح شدن به عنوان نفر دوم حوزه، امکان تأثیرگذارى معنوى و سیاسى برجمع کثیرى از مبلغین دینى فردا را پیدا مىکرد.
تأثیرات کاریزمایى صفات شخصیتى امام
با توجه به تئوریهاى رهبرى کاریزمایى، اغلب ویژگیهاى شخصیتى امام، تأثیرات مثبتى از نظر ایجاد و تقویت تصویر کاریزمایى در ذهن پیروان داشتهاند. براى مثال، شجاعت و ریسکپذیرى شخصى رهبر، موجب تقویت اعتماد نسبت به او در میان پیروان مىشود، چون آنها درمىیابند که رهبر براى منافع شخصى خود، آنها را به قربانگاه نمىفرستد و هدف نیز آن قدر ارزشمند است و او هم خود، آنچنان به هدف وفادار است که از زندگى یا منافع خود مایه مىگذارد؛ عزت نفس و اعتماد به نفس رهبر، در پیرو، تصویر قدرتمندى از رهبر و پایدارى او برسر هدف ایجاد مىکند؛ صداقت و اصولگرایى همراه با سادهزیستى و رعایت حقوق دیگران، پیرو را قانع مىکند که رهبر فقط حرف نمىزند و خود، به شعارها و اهدافش عامل است و از آن مهمتر، این اعتقاد و عمل، تا حدى است که امکان مصالحه و معامله بر سر منافع و عقاید پیروان وجود ندارد؛ محبتورزى، رعایت احترام و مردمدارى همراه با فروتنى، محبت و گرایش پیرو را نسبت به رهبر برمىانگیزاند و او ضمن احساس کشش نسبت به رهبر، خود را عضوى از یک خانواد? بزرگ (جنبش کاریزمایى) مىبیند؛ و کرامات عرفانى امام، هالهاى از تقدس به دور شخصیت امام ایجاد مىکند و در دید? مردم، همچون اولیاى الهى و مقدسین فوق بشرى جلوهگر مىشود و...
البته، تأثیرات کاریزمایى شخصیت امام، تنها به ویژگیهایى که بحث شد، محدود نمىشود. ارادتمندان بسیارى را مىتوان یافت که تحت تأثیر نحو? راه رفتن امام بودهاند؛ شیفت? چگونگى لباس پوشیدن امام شدهاند؛ سیماى خوش امام آنها را جذب کرده است؛ مسحور قدرت نگاه ونفوذ چشمان امام واقع شدهاند؛ ونحو? سخن گفتن یا سخن آهنگین کلام امام آنها را تحت تأثیر قرار داده است.
اما هم? ویژگیهاى امام، مشمول قواعد معمول صفات کاریزمایى نیستند و حتى مىتوان گفت که از این نظر، باید تأثیر معکوس نیز به جا گذارند (مانند صفت کنارهجویى). از این مهمتر، همچنان که قبلاً نیز اشاره شد، برخى صفات، حتى با صفات مؤثر بر کاریزما نیز تعارض دارند و در نگاه ظاهر، آنها را نفى مىکنند. در واقع، اگر بخواهیم مجموع? صفاتى را که برشمردیم، مطابق الگوهایى که روانشناسان شخصیتى، مانند کتل ارائه کردهاند، به صورت تعدادى صفت پایه خلاصه کنیم، به زحمت خواهیم توانست به نتیج? مشخصى برسیم، چون صفات متعارض یاد شده، امکان تمرکز بر صفت کلیدى خاصى را از ما سلب مىکند. براى مثال، هرگز نمىتوان با قاطعیت، امام را در یکى از دو دست? شخصیتى برونگرا یا درونگرا جاى داد، چرا که اطلاق صفت برونگرایى، مستلزم وجود صفات فرعى دیگرى مانند پرحرفى، بازبودن و ماجراجو بودن است و به همین نسبت نیز انسان برونگرا باید از صفات درونگرایى (ساکت، بسته و محتاط بودن) فاصله بگیرد. این درحالى است که امام، گاه برخى از ویژگیهاى درونگرایان را بروز مىدهد و گاه دیگر، ویژگیهاى برونگرایان را. گاه آنچنان کم حرف و ساکت است که توصیفگران وى، او را با قاطعیت در زمر? انسانهاى کمحرف قرار مىدهند، و گاهى دیگر، آن قدر به مصاحبه و سخنرانى مىپردازد که رکورد ارتباطات سیاسى را ازنظر حجم ومیزان پیامهاى ارسال شده مىشکند.
در حالى که اینگونه تعارض صفاتى، ممکن است روانشناس شخصیتى متعارف را دچار سردرگمى کند، از دید انسانشناسى اسلامى، مثل اعلاى قابلیت وجودى، خودسازى و تربیت دینى محسوب مىشود. به بیان ملاصدرا، «اوصاف متضادى چون سیاهى و سپیدى و تلخى و شیرینى و درد و لذت، محال است که در جسم واحد جمع شوند، و این به دلیل تنگى ظرفیت آن جسم است... اما جوهر نفسانى درعین وحدت، جامع سپیدى و سیاهى و دیگر اضداد است. و هر چه تجرد و جوهریت انسان بیشتر شود و قوت و کمالش فزونى گیرد احاطه و جامعیتش نسبت به اضداد بیشتر خواهد شد.» بر این اساس، اگر به ویژگیهایى که در مورد حضرت على(ع) برشمردیم مراجعه شود، خواهیم دید که اغلب توصیفکنندگان شخصیت حضرت (حتى سنىهایى مانند ابنابىالحدید)، تجمع صفات متضاد در شخصیت ایشان را دلیلى بر چند بعدى بودن، ظرفیت، کمال و عظمت آن تلقى مىکنند. به همین ترتیب، این قضاوت درمورد شخصیت امام خمینى نیز انجام مىشد و اغلب افرادى که دربار? صفات متعارض ایشان نظر دادهاند، آن را حمل بر بزرگى و عظمت شخصیت ایشان کرده و با همین ویژگى در حضرت على(ع) جانشین سازى کردهاند.
بنابراین، تعارض صفاتى، در محیط مذهبى ایران، نه فقط مخلّ کاریزمایى امام نبود، بلکه تقویت کنند? آن نیز بود، چون در نظر مردم، تصویرى از امام ارائه مىکرد که در دین ذوب شده و جز براى خدا، سخنى نمىگوید و حرکتى انجام نمىدهد.
(کتاب «رهبرى و انقلاب نقش امام خمینى در انقلاب اسلامى ایران» ، دکتر حسین حسینى، موسسه چاپ و نشر عروج، صص 101-143 )
رهبری کاریزماتیک؛ ویژگیهاى شخصیتى امام خمینى
در حالى که اینگونه تعارض صفاتى، ممکن است روانشناس شخصیتى متعارف را دچار سردرگمى کند، از دید انسانشناسى اسلامى، مثل اعلاى قابلیت وجودى، خودسازى و تربیت دینى محسوب مىشود
امام خمینی
محققان معتقدند که کمتر فردى مىتواند بدون داشتن حداقلى از ویژگیهاى عمومى شخصیت کاریزمایى، حتى در آمادهترین محیط نیز به رهبر کاریزمایى تبدیل شود. ادعاى نوشتار حاضر این است که در مورد امامخمینى، این ویژگیهاى فردى، به حداکثر ممکن وجود داشته است. به عبارت دیگر، جانشینسازى ایشان با اسطورههاى فرهنگى شیعى، برخلاف بسیارى دیگر از موارد جانشینسازى رهبران کاریزمایى دنیا ، جانشینسازى واقعى (البته در مقیاسى کوچکتر) است، چون امام بسیارى از صفات مورد جانشینسازى را واقعاً دارا بود. احتمالاً، مناسبترین اظهارنظرى که این واقعیت را بیان کرده است، جملات مربوط به یکى از رهبران انقلاب اسلامى است: «تمام شخصیتهاى دنیا، وقتى انسان، از دور، اسم و آوازهشان را مىشنود، در ذهن، عظمت بسیارى را تصویر مىکند. ولى وقتى انسان آرام آرام نزدیک مىشود و بیشتر با آنان معاشرت مىکند، تصور قبلى که در ذهن داشته محو مىشود. سرانجام هم آن چیزى که واقعیت دارد در ذهن نقش مىبندد. این مطلب دربار? امام، درست حالت عکس داشت. هرچه انسان به ایشان نزدیکتر مىشد، آن بزرگوار با شخصیتتر و با عظمتتر جلوه مىکردند.» قصد ما نیز آن است که در این فصل، ویژگیهاى شخصیتى امام را از نگاهى نزدیکتر (و نه از خلال تصویرسازیهاى عمومىاى که در جریان تحولات سیاسى انجام شد) بررسى کنیم.
امام خمینى در سال 1320 ه ق (حدود 1281 ه ش) در خمین، در خانوادهاى روحانى به دنیا آمد. پدرش، آقا مصطفى، وى را به دایهاى سپرد و به او سفارش کرد که تا وقتى به روحاللّه شیر مىدهد، حق ندارد از هیچ غذاى دیگرى، جز آنچه برایش تعیین و ارسال مىشود، استفاده کند. دلیل پدر امام براى این سفارش، تضمین شرعى بودن و حلالیت مواد غذایى (شیر) مورد استفاد? فرزند و دورنگهداشتن وى از محرمات، از همان سنین کودکى بود. شوهر دای? امام، از تفنگداران آقا مصطفى بود که به مهارت در سوارکارى و تیراندازى مشهور بود و همراه با رشد کودک، وظیف? آموختن این دو مهارت (که به ورزشهاى مورد تأکید پیامبر معروف هستند) نیز برعهد? او قرار گرفت.
پرتحرک و ناآرام
هنگامى که هنوز پنج ماه از عمر امام نگذشته بود، پدر وى در حین مسافرت از خمین به اراک کشته شد. از آن پس، تحت سرپرستى عمه و مادرش قرار گرفت. در سن پانزدهسالگى، عمه که نقش پدر را براى وى ایفا مىکرد، فوت کرد و مدت کوتاهى پس از آن نیز، مادرش از دنیا رفت. در نتیجه سرپرستى وى، به طور کامل برعهد? برادرش، مرتضى پسندیده قرار گرفت. تصویرى که نزدیکان امام از دوران کودکى وى ارائه کردهاند، او را شخصیتى برونگرا، پرتحرک و ناآرام نشان مىدهد. احتمالاً بهترین شاخص چنین روحیهاى، توصیف حاجاحمدآقا از دوران کودکى پدر است: «در [ورزش] پرش طول و ارتفاع خود در کودکى تمرین داشتند و دو دست و یک پاى ایشان در اثر همین ورزشها شکسته بود. بیش از ده جاى سر ایشان و چند جاى پیشانى ایشان نیز شکستگى داشت.» این شخصیت، در طول سالهاى بعد زندگانى، تحولات متنوعى پیدا کرد که شناخت آن، بدون درنظرگرفتن افکار، سلوک و رفتار امام در جنبههاى مختلف زندگى امکانپذیر نیست.
نکت? دیگر بین جنبههاى فردى و اجتماعى ویژگیهاى شخصیتى و رفتارى افراد هماهنگى وجود دارد. مطابق این دیدگاه، انسانى مىتواند رهبرى مردم را به عهده گیرد که قبلاً خود را رهبرى کرده باشد، و انسانى مىتواند بر تودههاى مردم تأثیر واقعى و معنوى بگذارد که قبلاً بر نفس خود تأثیر گذاشته باشد. از این نظر، انسانى که خود را نساخته باشد (جهاد اکبر نکرده باشد)، نمىتواند الهامبخش دیگران واقع شود و نقش رهبر و انسان بزرگ را بازى کند. به تعبیر نظریهپردازان اسلامى، پیش از آنکه در مقام اثبات، رهبر وامام باشد، باید در مقام ثبوت نیز به این مرحله رسیده باشد. امام خمینى، خود مصداق کامل این نظری? انسانشناسى سیاسى ـ مذهبى است.
زندگى شخصى و خانوادگى
ناظرانى که شاهد زندگى شخصى و خانوادگى امام بودهاند، مردى را توصیف کردهاند که با تصویرى که در نقش سیاسى و اجتماعى از ایشان ایجاد شده و اغلب محصول موضعگیریها و سخنرانیهاى سیاسى اوست، بظاهر و از برخى جهات، تفاوت دارد. بنابراین، براى افراد ناآشنا با الگوهاى اخلاقى اسلامى، که امام را بیشتر از طریق رسانهها و در نقش سیاسى وى شناختهاند، احتمالاً موجب شگفتى خواهد شد. حتى افرادى نیز که با امام نزدیک بودهاند، از این شگفتى برکنار نبودهاند. یکى از نزدیکان امام، در وصف این شگفتى مىگوید: حتى یک بار من به برادرم گفتم من در امام دو چهره مىبینم. یکى در داخل منزل که خیلى گرم و صمیمى و یگانه است، و دیگرى در بیرون که خیلى جدى است. به طورى که وقتى در بیرون خدمتشان مىرسیم و از ایشان سؤالى مىکنیم و آقا پاسخ مىگویند، مىگوییم آقا، پس آنجا چرا رفتار شما آن طور است و اینجا اینطور، ایشان مىفرمایند که «آنجا آن طورى است...» و دیگر جرأت نداریم دوباره تکرار کنیم و نمىتوانیم خیلى در چشمان امام نگاه کنیم. آن نگاه ثابت و نافذ، و آن شعاعى که در چشمانشان است، باعث مىشود که بىاختیار سرمان را پایین بیندازیم. اما در داخل منزل که ما این افتخار را داریم که با ایشان سر یک سفره بنشینیم و غذا بخوریم... خیلى شیرین و گرمند و سؤال و جوابشان توأم با لبخند است.
با توجه به رواج عمومى تصویر سیاسى ـ اجتماعى یاد شده، جالب توجهترین ویژگى زندگى شخصى امام، صمیمیت و رفتار با اطرافیان از موضعى برابر (در مقابل رابط? خشک و اقتدارى) است. ایشان نظر حقارتآمیز در بندگان خدا و ناچیزشمردن اعمال مردم را از مظاهر عجب و باعث هلاکت انسان مىدانست و خود نیز در عمل، دربرخورد با انسانها (حتى کودکان)، حداکثر تلاش را براى رعایت کرامت انسانى آنها به عمل مىآورد. این باور انسانشناسانه، در ویژگیهاى رفتارى امام بازتاب مىیافت. امام هیچ گاه از کسى تقاضاى شخصى نمىکرد و از محول کردن انجام امور خود به دیگران خوددارى مىکرد. براى مثال، معمولاً از اطرافیان خود (حتى فرزندان) نمىخواست که برایشان آب بیاورند و در صورت نیاز، خود براى آوردن لیوان آب برمىخاست؛ و هنگامى که لباسش نیاز به دوختن داشت، از همسرش نمىخواست که آن را بدوزد، بلکه مىگفت «آیا کسى هست که این را بدوزد» یا «مىشود این را بدهید بدوزند».
صفتِ ادب
تجلى دیگر این باور انسانشناسانه در ادب امام و رعایت احترام براى دیگران بود: در تمام مدت تدریس، در برابر شاگردان دو زانو و مؤدب مىنشست؛ افرادى که در کوچه و خیابان با او برخورد مىکردند وى را فردى مىیافتند که «ضمن آنکه متانت و وقار خاصى دارد، متواضع هم جلوه مىکند»؛ در سلام گفتن به دیگران پیشقدم بود و کمتر کسى توانست براى سلام گفتن، بر او پیشى بگیرد، هر گاه در مجلسى وارد مىشد، به همگان سلام مىکرد؛ قبل از نشستن همسر بر سفره، دست به غذا نمىبرد. رعایت حقوق دیگران، صفت بعدى است. این رعایت، در هم? برخوردهاى امام، از بچهدارى گرفته تا پرداخت دیه به فرزند را شامل مىشد: به آشپز منزل خود تأکید مىکرد که مبادا به دلیل انتساب به ایشان، مردمى که در صف نانوایى ایستادهاند، نوبت خود را هر چند داوطلبانه به او واگذار کنند؛ حداکثر وسواس را به خرج مىداد تا از هم? ساکنان خانههایى که در جماران، به دلیل سکونت ایشان تخلیه شده بود، رضایت بگیرد؛ به دلیل اصابت ناخواست? چوب به پاى فرزند، به او دیه پرداخت؛ ساعات بچهدارى شبانه را با همسر خود تقسیم مىکرد و هر یک به نوبت، مسئولیت نگهدارى و مراقبت از فرزندان را به عهده مىگرفتند؛ هنگام برخاستن براى نماز شب، از چراغ قوه استفاده مىکردند تا مبادا با روشن کردن چراغ اتاق، موجب مزاحمت براى دیگران شوند؛ از این فراتر، حتى حقوق حیوانات و حشرات را رعایت، و از کشتن موجودى همچون مگس نیز خوددارى مىکرد.
شاید لطیفترین ویژگى در زندگى شخصى و خانوادگى امام، توجه به احوال دیگران و ابراز محبت به آنها باشد. این ابراز محبت، کم و بیش، اغلب طرفهاى مورد تعامل ایشان را دربرمىگرفت. گرچه سطوحى از این ویژگى وى با سایر افراد معمولى، مشترک است (مانند محبت به فرزند یا همسر)، سطوح دیگر آن را کمتر مىتوان در دیگران مشاهده کرد: خلاف عرف مرسوم حوزهها، به عیادت طلبههاى بیمار مىرفت و بر بالین بعضى از آنها (که کسى را براى مراقبت نداشتند) دکتر مىبرد؛ کارگرى را که به هنگام ظهر بارى را به خان? امام آورده بود، براى ناهار نگه مىداشت و با برداشتن از غذاى خود و فرزندان، براى وى غذا فراهم مىکرد؛ به فرزندان و نوههایى که دیر به دیدنش مىرفتند، گله مىکرد و از آنها مىخواست تا به محض رسیدن به منازل خود، به او تلفن بزنند؛ نیمه شب بر روى میهمان خود پتو مىانداخت؛ و از همراهى با کودکان لذت مىبرد.
سادهزیستى و قناعت، ویژگى فردى دیگر امام است که نقش مهمى در ایجاد جاذبه میان طلبهها و مریدانش داشت. ناظرانى که به این بعد از زندگى امام اشاره داشتهاند نمونههایى را ذکر کردهاند که تحمل بعضى از آنها (با توجه به داشتن امکان مالى براى رفتار به گونهاى دیگر)، از عهد? افراد عادى خارج است: براى مثال، درحالى زمستان را به پایان مىبرد که دیوار یکى از اتاقهاى خانهاش خراب شده و خانوادهاش همچنان در آن خانه زندگى مىکردند؛ در زمان جنگ، گاه در خانهاش پودر رختشویى پیدا نمىشد، به این دلیل که پودر کوپنى خریدارى شده تمام شده و هنوز کوپن بعدى را اعلام نکرده بودند؛ زمانى که براى ورود به ایران، ستاد استقبال از ایشان، برنام? چراغانى کردن و فرش کردن فرودگاه را تنظیم مىکرد، به محض اطلاع از برنامه، اعتراض مىکرد که «به آقایان بگویید مگر مىخواهند کوروش را وارد ایران کنند. ابداً این کار لازم نیست. یک طلبه از ایران خارج شده و همان طلبه به ایران بازمىگردد»؛ به رغم گرماى طاقتفرساى نجف، اجاز? خرید کولر و پنکه را حتى براى نماز نمىداد؛ و به اطرافیانش هشدار مىداد که چرا در مصرف کاغذ اسراف مىکنى. هم? این صرفهجوییها درحالى انجام مىشد که امام، در مقایسه با مراجع دیگر، بیشترین شهریه را به طلاب پرداخت مىکردند و براى نخستین بار در تاریخ حیات حوز? نجف، حقوق طلبهها را که از ماهى صدتومان تجاوز نمىکرد، به حدود دوهزارتومان درماه رساندند.
صبر
از جمله صفاتى که مطابق اظهار شگفتیهاى مختلف ارادتمندان ایشان، در ایجاد تصویر استثنایى از وى نقش مهمى ایفا کرده، صبر و خویشتندارى امام است. فرزند ایشان در این مورد گفته بود: «در مجموع، امام از مسائلى که خیلى تلخ بود اوقاتشان زیاد تلخ نمىشد و از مسائلى هم که شیرین بود خیلى خوشحال نمىشدند.» خود ایشان در پاسخ به پرسش یکى از اطرافیانشان در مورد احتمال نگرانى از بحرانهاى سیاسى کشور، فرموده بودند که «من هیچ گاه مضطرب نمىشوم.» اهمیت این خصلت امام، زمانى بهتر درک مىشود که آن را در پرتو برخورد ایشان با مسائل سیاسى و نظامى ببینیم؛ براى مثال، هنگامى که به ایشان خبر مىدهند که خرمشهر در آستان? سقوط است، وى با هم? اهمیتى که براى این قضیه قائل است، پاسخ مىدهد که: این که ناراحتى ندارد. جنگ است دیگر، یک وقت آنها مىبرند و یک وقت ما مىبریم؛ و زمانى که به ایشان خبر مىدهند که نیروهاى شاه به فیضیه حمله کرده و آنجا را غارت کردهاند، مىگوید: «چیزى نشده، مطمئن باشید که شاه با این کار گور خودش را کنده است.» اینگونه تأثیرناپذیرى در برابر عوامل محیطى (اعم از خوشایند یا ناخوشایند) از جمله مهمترین عواملى بود که باعث مىشد تا شاگردانش به وجود «نفس مطمئنه» و توانایى تحمل فوق بشرى در او ایمان بیاورند. از نظر آنها، اوج چنین حالتى را در برخورد ایشان با مصیبت از دست دادن فرزند مىشد دید. هنگامى که خبر فوت فرزند را به ایشان دادند، ... سه مرتبه، در یک حالتى که عرفانى و استثنایى بود، دستشان را بر روى زمین گذاشتند، به دستشان خیره شدند و سه مرتبه «اناللّه و اناالیه راجعون» را خواندند... امام هیچ چیز فوقالعادهاى در جریانات بعد از شهادت حاجآقا مصطفى قائل نشدند. مثلاً بناى امام بر این بود که اگر در تشیع جنازهاى شرکت مىکردند، در جایى که جنازه را براى حرکت دادن قرار مىدادند، پنج دقیقه مىنشستند و دیگر آنکه جنازه را به مسافت بیست تا پنجاه متر احترام مىگذاشتند و تشیع مىکردند. بعد هم از جمعیت فاصله مىگرفتند و به خانه برمىگشتند. براى فرزندشان هم همین کار را کردند... [شب همان روز، طبق معمول به حرم رفتند و پس از اتمام زیارت،] از حرم که بیرون آمدند، بر سر مزار فرزندشان رفتند. مزار در مقبر? مرحوم آیتاللّه کمپانى معروف... است. امام خیلى راحت بر سر مزار آمدند و نشستند، درست مثل زمانى که بر سر مزار کسى دیگرى مىرفتند و مىنشستند. گفتند: قبر مصطفى کدام است؟ نشان دادند و ایشان فاتحه خواندند. بعد هم به حاضران گفتند که براى مرحوم کمپانى نیز فاتحه بخوانند و خود نیز این کار را انجام دادند... در حالى که تمام جمعیتى که آنجا حضور داشت، بىتابى و گریه مىکردند. اما امام با حرکات آرام و راحت خود به هم? آنها در واقع فرمان سکون و آرامش مىدادند. از آنجا برگشته و عوض اینکه به منزل خودشان بروند، به منزل عروسشان رفتند... عروسشان جلو آمد و گفت: ببخشید، مصطفى نیست تا از شما استقبال کند. سپس اشک ریخت. امام تحمل کردند و رفتند و نشستند و به عروسشان و همسرشان (مادر شهید) با قاطعیت و سرسختى گفتند: «صبر کنید. به خاطر خدا صبر کنید.» این در حالى است که بنابر شهادت افراد مختلفى، در زمان درگیریهاى انقلاب و جنگ، زمانى که از شهدا نزد امام سخن گفته مىشد، اشک در چشمان ایشان حلقه مىزد. بسیارى از مریدان امام معتقد بودند که این رفتار، نقطه عطفى در آشکار شدن جنبههاى استثنایى شخصیت ایشان بود.
مدیریت زمان
صفتى که شاید بیش از صفات دیگر امام زبانزد خاص و عام بود، نظم ایشان است. نمونههایى که از نظم رفتارى امام نقل شده، به تنهایى براى ایجاد تصویر استثنایى از او کافى است. از جمل? آنها، برنام? تقریباً ثابت زندگى شبانهروزى امام است. معروف است که ایشان ثانیهها را نیز رعایت مىکردند و اطرافیانش، ساعتهاى خود را با رفتارهاى روزان? وى تنظیم مىکردند. یکى از افرادى که مدتى همراه امام بوده است، درمورد نظم زندگى ایشان مىگوید: ساعات شب و روز امام چنان تقسیمبندى شده بود که ما مىتوانستیم بدون اینکه امام را ببینیم، بگوییم مشغول چه کارى است... [ایشان] ساعت سه بعد از نیمه شب از خواب برمىخاستند تا به برنامههاى عبادى خود بپردازند و نیز برخى از اخبار جهان را که از روزنامههاى خارجى ترجمه شده بود، بخوانند. صبحانه را ساعت هفت صبح مىخوردند و بعد از صبحانه تا ساعت نه به کارهاى مربوط به مسائل داخلى ایران رسیدگى مىکردند. از ساعت نه تا ده صبح کارهاى شخصى خودشان را انجام مىدادند. از ده تا دوازده ظهر نیز مصاحبه و دیدارهاى خصوصى داشتند. از دوازده تا دو بعدازظهر برنام? نماز و نهار بود و بعد از آن یک ساعت استراحت مىکردند. از ساعت سه تا پنج بعدازظهر به کارهاى مربوط به انقلاب ایران، از قبیل اخبار و نامههاى رسیده مىپرداختند. از ساعت پنج بعدازظهر، نماز مغرب و عشا و رسیدگى مجدد به مسائل داخلى ایران ادامه پیدا مىکرد تا ساعت نه شب که موقع شام ایشان بود. بعد از شام تا ساعت یازده به رادیوهاى مختلف و اخبارى که قبلاً ضبط شده بود گوش مىدادند و ساعت یازده مىخوابیدند. این برنامه، هر روز و بدون توجه به هر رویدادى، حتىالامکان تکرار مىشد. شاخصترین نمون? آن، ارائه کارهاى روزان? معمولى، در روز وفات فرزند بود که پیش از این ذکر شد.
زندگى اجتماعى امام
همچنان که در نقل قولى از نزدیکان امام آمد، زندگى اجتماعى امام (و آنگونه که بعداً خواهیم دید، زندگى سیاسى ایشان)، بظاهر تداوم طبیعى زندگى فردى و خانوادگى او نیست. در این مقام، او انسانى است جدى و با وقار، گریزان از توجه مردم و بسیارى دیگر از مراودات و آداب مرسوم، اهل برخوردهاى صریح و رک، و صفاتى دیگر از این قبیل، ضمن آنکه دلنگران مردم و دلسوز آنهاست و همواره یکى از دغدغههایش را مشکلات مردم تشکیل مىدهد.
احتمالاً شاخصترین ویژگى امام (از نظر میزان توجه دیگران به آن) در این جنبه از زندگى، گریز از توجه دیگران به وى و مورد اقبال عمومى واقع شدن است. این ویژگى، در عین شاخص بودن، از جمله عجیبترین ویژگیهاى ایشان نیز هست. عجیب از این نظر که انسانى که مىخواهد رهبرى یک انقلاب را برعهده گیرد و مورد جاذب? میلیونها نفر واقع شود، باید اهل روابط عمومى و داراى مراودات اجتماعى گسترده باشد. با این حال، رفتارهاى اجتماعى امام، کاملاً عکس این لوازم را بروز مىدهد. زمانى یکى از علماى تهران به او پیغام داده بود که «این بىاعتنایى شما به بعضى از روحانیون... موجب شده است که بسیارى از روحانیون تهرانى، مردم را بعد از فوت آقاى حکیم به کسانى غیر از شما رجوع دهند در امر مرجعیت و تقلید... [امام جواب داد که:] سلام ما را به آن آقا برسانید و بگویید که شما هرچه مردم را از ما دور کنید، ما راحتتر هستیم، وظیف? ما سبکتر است و مسئولیتمان کمتر است.» براین اساس، ایشان از مریدپرورى بشدت بیزار بود و هنگامى که طلبهها مطابق سنت مرسوم حوزه، پس از اتمام کلاس درس یا براى رفتن به زیارت، همراهىاش مىکردند، بر آنها بانگ مىزد که «مگر عروس به خانه مىبرید» یا «مگر کار دیگرى ندارید که دنبال من راه افتادهاید.»؛ و به نوهاش که براى او شعر سروده بود، محرمانه یادآور مىشد که دیگر براى من شعر نگو.
مهمترین و معماگونهترین نمونههاى جامعهگریزى و اجتناب از مریدپرورى را مىتوان در برخورد ایشان با موضوع مرجعیت، پس از وفات آیتاللّه بروجردى و آیتاللّه حکیم مشاهده کرد. ابتدا براى هیچ یک از آنها مجلس فاتحه برگزار نکرد تا مبادا این تصور در مردم به وجود آید که او مىخواهد به عنوان صاحبعزا، ابراز وجود نماید. پس از اصرار بسیار شاگردانش و هشدار آنها مبنى بر اینکه عدم برگزارى مجلس ممکن است حمل بر وجود اختلاف بین ایشان و آن دو مرحوم شود، به برگزارى مجلس رضایت داد و تأکید کرد که به هیچ عنوان، از او نامى برده نشود. از چاپ رساله خوددارى کرد و سرانجام در اثر فشار مقلدان، اجازه داد که رسالهاش با هزین? طلاب چاپ شود؛ هنگامى که طلبهها براى جبران بدهیهاى حاصل از چاپ رساله، به وى مراجعه مىکنند، مىگوید مگر من گفته بودم که با پول بیتالمال رساله چاپ کنید که حالا از این پول به شما بدهم؛ هرگز نیز به خاطر تبلیغ خود به کسى رسال? مجانى نداد. امام از شرکت در جلسهاى که پس از فوت آیتاللّهبروجردى، به منظور تعیین تکلیف شهری? طلاب تشکیل شد خوددارى کرد و هیچ مسئولیتى در مورد پرداخت شهریه نپذیرفت؛ و از آن مهمتر، در جواب هوادارانش که اعتراض کرده بودند که چرا مسئولیتى در این زمینه، براى حفظ حوزه قبول نکرده است و در صورت نداشتن پول مىتوانست آن را قرض کند، گفته بود: «من هیچ گاه این کار را نمىکنم. هر وقت پول رسید، من به آقایان مىدهم. تا پول نرسیده، لزومى ندارد که خودم را در دردسر قرض بیندازم. خداى متعال هم حافظ حوزه است.»
همچنان که قبلاً نیز گفته شد، اینگونه برخورد با جامعه، پیروان و مقلدان، و بىاعتنایى به روابط عمومى و جاذبه در میان مردم، از کسى که قصد ایجاد تحول در جامعه را دارد و آنگونه که بعداً خواهیم دید، خصلتهایى همچون مردم دوستى و مردم باورى دارد، بسیار غریب مىنماید و بار دیگر، این گفت? وبر را تداعى مىکند که «رهبر کاریزمایى اصیل، نگران تصویرى که دیگران از او دارند، نیست.» اما ایشان نه فقط نگران تصویر دیگران از خود نبود، بلکه فراتر از آن، اصولاً از اینکه دیگران تصویرى از او داشته باشند گریزان بود. احتمالاً کمتر انسانى را مىتوان در تاریخ یافت که تا این حد، از توجه و گروش جامعه به خود گریزان باشد و در عین حال، تا این اندازه، به رهبرى پرجاذبه و فراگیرى دست یافته باشد. از معدود نمونههاى تاریخى قابل مقایسه (حداقل در تاریخ شیعه)، مىتوان به زندگى حضرت امیر(ع) اشاره کرد که اتفاقاً، مریدان امام خمینى شباهت هرچند محدود بین این دو نمونه را مورد شناسایى و تأکید قرار دادهاند.
با این حال، گریز از توجه جامعه، به معناى توجه نکردن به جامعه نیست و اصولاً ایشان در مقام مصلح اجتماعى، نمىتواند نسبت به احوال دیگران بىتفاوت (یا حتى بىتوجه) باشد. امام در اولین نامهاى که پس از تبعید به ترکیه، براى فرزندش، مصطفى مىنویسد، درمورد تأمین سوخت زمستانى فقرا به وى تذکر مىدهد؛ در اوج مصیبت (از دست دادن فرزند)، فکر رسیدگى به پیرمرد ناشناس را رها نمىکند؛ و هنگامى که بر اثر شدت ازدحام استقبالکنندگان در بهشتزهرا، بیهوش شده و تا آستان? مرگ پیش مىرود، آن را واقعهاى خوشایند تلقى مىکند. منتهى ابراز این مردمدوستى و دیگرخواهى نیز با میزان اهمیت ظاهرى فرد مورد توجه، یا قدرت او، رابطهاى معکوس داشت. در حالى که امام از شرکت در مراسم تشییع مراجع و علماى بزرگ خوددارى مىکرد (به دلیل احتمال تأثیر آن بر مطرح شدن ایشان)، هنگامى که خبر مریض شدن یکى از شاگردانش را مىشنید، خلاف عرف مرسوم، به عیادت او مىرفت. بنابراین، به یک تعبیر، هرچه فرد از جایگاه اجتماعى پایینترى برخوردار بود، امام نیز ابراز توجه بیشترى به او مىکرد.
صفت خوشبینى
ویژگى دیگر حیات اجتماعى امام، خوشبینى نسبت به انسانهاست. به طور منطقى، لازم? چنان روحی? مردمدوستى، چنین نگرشى به آدمهاست. این ویژگى باعث مىشد تا در برخورد با افرادى که نظرات آنها ناهماهنگیهایى با نظرات شرعى یا عرفى ایشان داشت، حداکثر تأکید برجذب (در مدار اسلام و نه شخص خود) و حداقل اصرار بر دفع باشد. شاید قابل توجهترین نمون? چنین واکنشى، نحو? برخورد ایشان با نوشتههاى مهندس بازرگان باشد. پس از آنکه متوجه شد که سازمان مجاهدین، آبشخور فکرى اندیشههاى التقاطى خود را کتاب راه طى شده بازرگان مىداند، درصدد مطالع? کتاب یاد شده برآمد. حاصل ارزیابى ایشان از کتاب چنین بود: «من مهندس بازرگان را مىشناسم. او فرد معتقدى است؛ گرچه در اینجا او هم اشتباه کرده و منحرف شده است. شاید به خاطر اینکه برخى از جوانها به مفاهیم مذهبى آشنا نیستند، ایشان خواسته است که آنان را تا اندازهاى به دین و مفاهیم آن نزدیک کند، از این رو قدرى مسامحه و مماشات کرده است.»
سرانجام اینکه باید به ویژگى رک بودن و صراحت در روابط اجتماعى امام اشاره کرد. معروف بود که ایشان در بیان حق، بویژه زمانى که احساس تکلیف مىکرد، بهرغم تقید به ادب و رعایت احترام، هیچگونه ملاحظ? منفعتى، فامیلى، رودربایستى و عاطفى را رعایت نمىکرد. اگر فردى تقاضاى نابجایى مىکرد که اجابت آن مستلزم تضییع حقوق دیگران (و یا حتى امتیازى بدون استحقاق) بود، صریحاً به او یادآور مىشد که چنین حقى ندارد؛ به طلبهاى که به دلیل ارادت به ایشان، اوقات خود را در منزل امام مىگذراند، انتقاد مىکرد که چرا به جاى درس خواندن، وقت خود را آنجا تلف مىکند؛ و از همه مهمتر، به گونهاى کاملاً غیرمنتظره، به جاى ابراز همدردى (یا حداقل سکوت) با میزبانى که خود، روحانى بزرگ است و در هماهنگى با مواضع امام، از شاه انتقاد مىکند، به او یادآور مىشود که خود وى نیز در تثبیت حکومت ظلمه نقش داشته و از جمله کسانى است که باید به موعظههایش عمل کند.
(دکتر حسین حسینى، موسسه چاپ و نشر عروج، صص 101-143 )
آقایان مطلعند که تمام دستگاه های ملی و دولتی فلج شده است، وضع اقتصادی ما رو به نابودی رفته است... تمام اینها به خونریزیهایی که تاکنون شده است و آشفتگیهایی که در مملکت ما هست... کسانی که مربوطند به این، دست بردارند از شلوغ کاری، و با تعقل اشیاء را فکر کنند و کنار بروند. ما همه این مسائل را با پشتیبانی ملت حل خواهیم کرد
کد مطلب: 49727 | تاریخ مطلب: 16/11/1392
امام خمینی در 16 بهمن 1357 در حضور بیش از چهارصد تن از خبرنگاران داخلی و خارجی آقای مهدی بازرگان را به عنوان نخست وزیر دولت موقت معرفی و بیاناتی ایراد کردند که متن آن به شرح زیر است:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
ایران آشفته
آقایان آشفتگی چند ساله ملت ما را میدانند. مطلعند که تمام دستگاههای ملی و دولتی فلج شده است، وضع اقتصادی ما رو به نابودی رفته است، وضع فرهنگ ما خراب است، دانشگاهها تعطیلند، مدارس علمی ما تعطیل است، بازارها تعطیل است. تمام اینها مضافاً به خونریزیهایی که تاکنون شده است و آشفتگیهایی که در مملکت ما هست. از اینها اطلاع دارند. و کسانی که مربوطند به این، دست بردارند از شلوغ کاری، و با تعقل اشیاء را فکر کنند و کنار بروند. ما همه این مسائل را ان شاء الله با پشتیبانی ملت حل خواهیم کرد.
در آرزوی ایجاد حکومت عدل علی(ع)
شما خبرنگارها در این مدتها ملاحظه کردید که ملت ما از مرکز تا هر جا که چشم انداز باشد، شهرستانهای بزرگ و کوچک، دهکدهها، قرا، قصبات، همه با هم یک فکر و یک نظر و با اراده مصمم از ما میخواهند که رژیم سلطنتی، که یک رژیم پوسیده غیر عُقَلایی است، غیر عقلی است، و رژیم سلطنت محمدرضاخان، همه مردم گفتند که اینها باید سراغ کارشان بروند؛ و همه مردم یکدل و یک جهت جمهوری اسلامی را میخواهند. ملت ما مُسْلم است، علاقه مند به اسلام است، عدل اسلامی را دیده است؛ تاریخ ما از حکومتهایی که در صدر اسلام بوده است خبر به ما داده است که وضع حکومتها چه بوده است، وضع حاکم چه بوده است. حضرت امیرالمؤمنین،. علی ابن ابیطالب، که حاکم بر یک صحنه بزرگ [بوده است]، یک ممالک بزرگ، از عربستان سعودی گرفته تا مصر، ایران، عراق و سوریه و سایر جاها را داشته است، همین قاضیای که خودش قرار داده برای قضا، وقتی که یک نفر یهودی [علیه] او دعوی کرده است و ادعا کرده است چیزی را، قاضی [آن حضرت] را خواسته و او هم آمده است در محضر قاضی و با یهودی در عرض هم نشستهاند، و دادخواهی شده است، و قاضی حکم برخلاف حضرت امیر - سلام الله علیه - یعنی حکومت وقت کرده است، و [آن حضرت] تسلیم بوده است. یک همچو وضع حکومتی در بشر معلوم نیست تحقق پیدا کرده باشد. و ما آرزوی یک همچو حکومتی داریم. یک حکومت عادل که نسبت به افراد رعیت علاقه مند باشد؛ عقیدهاش این باشد که باید من نان خشک بخورم که مبادا یک نفر در مملکت من زندگیاش پست باشد، گرسنگی بخورد. ما میخواهیم یک همچو حکومت عدلی ایجاد کنیم.
رژیم غیر قانونی پهلوی
و چنانکه شما میدانید - یعنی خبرنگارها به واسطه اطلاعاتی که در ممالک خودشان هست، و ما هم به واسطه اطلاعاتی که در این مملکت داریم و مشاهداتی که داشتیم - از اول که رضاخان کودتا کرد و آمد به تهران، تا آن وقتی که مجلس مؤسسان درست کرد و وکلایی خودش درست کرد، تمام اینها با سرنیزه بود و اراده ملت هیچ دخالت در این مسائل نداشت و ملت به هیچ وجه در حساب نمیآمد. و یک همچو جمعیتی که او جمع کرده بود و با سرنیزه مسئله مؤسسان را تأسیس کرد و آنها رأی دادند، این رأی رأیِ باطل بوده است؛ این مجلس مجلس ملی نبوده است؛ و چون مجلس ملی نبوده است، رژیم سلطنتی پهلوی یک رژیم متکی بر سرنیزه بوده است و قانونی نبوده است. وقتی رژیمْ قانونی نشد، مجالسی که بعدها هم تهیه کردند ملی نبوده است، قانونی نبوده است. تمام این مسائل به ما میفهماند که الآن نه دولت قانونی است، نه مجلس قانونی است - نه این مجلس و نه آن مجلس.
معرفی دولت موقت بر اساس ولایت
ولهذا چون ما مجلس را غیرقانونی میدانیم و دولت را هم غیرقانونی میدانیم و اوضاع کشور را آشفته میبینیم، برای اینکه خاتمه بدهیم به وضع [آشفته] کشور، ما به واسطه اتکا به این آرای عمومی - که شما الآن میبینید و دیدید تاکنون که آرای عمومی با ماست و ما را به عنوان «وکالت» یا بفرمایید به عنوان «رهبری»، همه قبول دارند - از این جهت ما یک دولتی را معرفی میکنیم، رئیس دولتی را معرفی میکنیم [تا] موقتاً دولتی تشکیل بدهد که هم به این آشفتگیها خاتمه بدهد، و هم یک مسئله مهمی که مجلس مؤسسان است، انتخابات مجلس مؤسسان را درست کند، و مقدمات آن را درست کند و مجلس مؤسسان تأسیس بشود. و همین طور انتخابات هم درست بشود و آنها دولت دائمی را انتخاب بکنند. و مجلس مؤسسان؛ ... جمهوری اسلامی را [به] رفراندم بگذارد ... با اینکه من اعتقادم این است که دیگر احتیاج به رفراندم نیست و مردم مکرر به جمهوری اسلامی رأی دادهاند؛ لکن برای اینکه بهانهها تمام بشود و شمارش آرا بشود، ما باید آزادانه یک همچو کاری بکنیم تا مردم بدانند، تا همه عالم بدانند که رأی آزاد که مردم میدهند به که میدهند و به چه رژیمی میدهند. لهذا ما دولت موقت را تعیین کردیم. و چون جناب آقای مهندس مهدی بازرگان را سالهای طولانی است از نزدیک میشناسم و یک مردی است صالح، متدین، عقیده مند به دیانت و امین و ملی و بدون گرایش به یک شیئی که برخلاف مقررات شرعی است، من ایشان را معرفی میکنم که ایشان رئیس دولت باشند. و ایشان وزرای خودشان را بعد تعیین خواهند کرد، و به ما معرفی میکنند تا اینکه شورای انقلاب ما، که پیشنهادشان این بوده است که ایشان رئیس دولت باشند، شورای انقلاب وزرای ایشان را هم بررسی بکنند، و ان شاء الله مسائل به طور سهل و به طور خوبی انجام بگیرد. و من باید یک تنبه دیگری هم بدهم و آن اینکه من که ایشان را حاکم کردم، یک نفر آدمی هستم که به واسطه ولایتی که از طرف شارع مقدس دارم، ایشان را قرار دادم.
وجوب اطاعت از دولت موقت
ایشان را که من قرار دادم واجبُ الْاتِّباع است، ملت باید از او اتّباع کند. یک حکومت عادی نیست، یک حکومت شرعی است؛ باید از او اتّباع کنند. مخالفت با این حکومت مخالفت با شرع است، قیام بر علیه شرع است. قیام بر علیه حکومت شرع جزایش در قانون ما هست، در فقه ما هست؛ و جزای آن بسیار زیاد است. من تنبه میدهم به کسانی که تخیل این معنی را میکنند که کارشکنی بکنند یا اینکه خدای نخواسته یکوقت قیام بر ضد این حکومت بکنند، من اعلام میکنم به آنها که جزای آنها بسیار سخت است در فقه اسلام. قیام بر ضد حکومت خدایی قیام بر ضد خداست؛ قیام بر ضد خدا کفر است. و من تنبه میدهم به اینها که بر سر عقل بیایند؛ بگذارند مملکت ما از این آشفتگی بیرون برود، بگذارند خونهای محترم ریخته نشود، بگذارند جوانهای ما دیگر اینقدر خون ندهند، بگذارند اقتصاد ما صحیح بشود؛ ما بتدریج کارها را اصلاح بکنیم. و از خدای تبارک و تعالی میخواهم که توفیق بدهد به آقای مهندس بازرگان که این مأموریت را به وجه احسن انجام بدهد.
پاسخ به پرسشهای خبرنگاران
[پس از سخنان امام خمینی و معرفی نخست وزیر دولت موقت، خبرنگاران پرسشهای خود را مطرح کردند. امام به این پرسشها با اختصار پاسخ دادند. متن سؤال و جوابها به شرح زیر است:]
حضرت آیت الله فرمودید کسانی که این دولت را نپذیرند مجازات خواهند شد؛ اگر ارتش نپذیرفت چه پیش بینی میکنید و چه خواهید کرد؟
ارتش چنان عملی را نخواهد کرد. و اگر بکند اولاً از طرف خدا مجازات خواهد شد و ثانیاً در موقع مقتضی، جزایی را که قانون اسلام تعیین کرده است اجرا میکنیم. و اگر خدای نکرده چنین کردند اعلام میکنیم.
با توجه به تماس نزدیک بازرگان با شما و همچنین با بختیار، تصور میکنید واکنش بختیار و نیز ارتش چه باشد؟ بختیار چه موضعی خواهد داشت یا دارد، و همچنین ارتش چه موضعی خواهد داشت یا دارد؟
اگر هر دو عاقل باشند و به مملکت علاقه داشته باشند عکس العمل آنها باید مثبت باشد. و اگر خائن باشند و بخواهند به مملکت خیانت کنند، این امرش با خداست.
به نظر شما قانون اساسی 1906 آیا مورد قبول است و میتواند چهارچوبی باشد برای دوره انتقالی؟
بجز در مواد بسیاری که به زور وارد قانون اساسی شده است، تا زمانی که ملت رأی بر مخالفت با آن نداده است، به قوه خود باقی است.
سپس آقای مهندس بازرگان طی سخنانی گفت:
بسم الله الرحمن الرحیم
خدای بزرگ را شکر میکنم که چنین اعتبار و حُسن شهرتی را، که به هیچ وجه اهلیت و لیاقت آن را نداشتم، به من ارزانی داشته و همین موهبت الهی باعث شده که آیت الله ابراز اعتماد و ارجاع چنین مأموریتی را به بنده عنایت بفرمایند. و همچنین تشکر از ملت ایران میکنم، که آیت الله مکرر تأکید فرموده که «به نام ملت، هم صدای ملت و برای ملت» گامها و صداهای خود را برداشته و بلند کرده.این مأموریت یعنی سیاست دولت موقت و تشکیل حکومت در شرایط بسیار دشوار و خطرناک، عظیمترین شغل و وظیفه و در عین حال بزرگترین افتخاری است که به بنده واگذار شده است. و شاید حق داشته باشم بگویم که دشوارترین وظیفه و کاری است که در طول تاریخ 72 ساله مشروطیت ایران به نامزدها و مأموران نخست وزیریهای دیگر داده شده باشد. قاعدتاً با توجه به جثه نحیف و نواقص و معایب خودم نمیبایستی قبول این مسئولیت را کرده و زیر بار چنین امری رفته باشم؛ ولی از یک طرف بنا به ضرورت و وظیفه و مسئولیت طبیعی و انتظاری که داشتند مجبور بودم، ناچار شدم قبول کنم. و مخصوصاً با تأسی به رویه و سنتی که خود آیت الله در سراسر دوران اداره و رهبری جنبش داشته اید و با عزم راسخ و ایمان کامل به خدا و اعتماد به موفقیت این راه رهبری فرموده اید، من هم همین راه را میپیمایم. و این اولین درسی است و اولین دستوری است که از آیت الله گرفتهام. و فرمایش حضرت علی بن ابیطالب(ع) را به کار بستهام و میبندم که فرمودهاند: «وقتی در برابر امر خطیر و کار مشکلی قرار گرفتید تردید نکنید، وارد شوید به حول و قوه الهی مشکلات و مسائل حل خواهند شد».
بنابراین عرض میکنم که با امید به خدا و امتنان از آیت الله و انتظار از ملت ایران و ملت جهان، این مأموریت و خدمت خطیر را قبول و تعهد کردم. برای مخاطرات و زحماتش آمادهام و تا آنجا که مربوط به بنده باشد کوشش و منتهای کوشش و نهایت جهاد را در راه ملت عزیز ایران خواهم کرد. «وَلا حَوْلَ وَلا قوّةَ الّا بِاللهِ الْعَلیِّ العَظیم».]
[پس از سخنان آقای بازرگان، امام خمینی فرمود:]
من بعد از تشکر از ملت ایران که در این مدت طولانی رنج و زحمت بردند و با دادن خون خودشان برای اسلام خدمت کردند، مطلبی هست که میخواهم به عرض ملت برسانم و آن این است که نظر خودشان را درباره دولت آقای مهندس بازرگان که دولت شرعی و اسلامی است اعلام کنند؛ هم به وسیله مطبوعات، هم تظاهرات «آرام» در شهرها و در دهات و هر جا که مسلمان هست، نظر خودشان را راجع به دولت اسلامی آقای مهندس بازرگان اظهار کنند.
[درپایان، آقای هاشمی رفسنجانی متن حکم انتصاب آقای بازرگان به نخست وزیری دولت موقت را که از سوی امام خمینی (در تاریخ 15 بهمن) صادر و تحریر شده بود قرائت کرد.]