قهرمان کشتی فرنگی بود.وزن فوق سنگین.در اردوی تیم ملی هم حضور داشت . اما رفقایش انسانهای خوبی نبودند.هر روز بعد از باشگاه به دنبال کاباره و خلاف و….بودند.
کم کم به این کار عادت کرد.کشتی را رها کرد . شاهرخ زندگیش را در کارهای خلاف سپری می کرد.به طوری که شهروز جهود (یهودی صاحب چند کاباره و … در تهران )از او دعوت به همکاری کرد .
شاهرخ هرروز به کاباره شهروز میرفت .مواظب بود کسی انجا را به هم نریزد!قد بلند و قیافه خشن و … باعث شد حتی ماموران کلانتری هم از او حساب می برند!
از کاسبها باج می گرفت.هیچکس هم جرات نداشت در مقابل او قد علم کند.شبهایی که پول نداشت به میدان شوش می رفت.از راننده کامیونها باج میگرفت!
برای خودش دار و دسته ای داشت. گنده لاتهای تهران از او حساب می بردند.اصغر ننه لیلا،حسین فرزین،ناصر کاسه بشقابی و … از رفقای او بودند که بعد از انقلاب به دستور دادگاه اعدام شدند.
برای شاهرخ هم حکم اعدام آمده بود اما!
شاهرخ همه پلها پشت سر را خراب نکرده بود .او با همه فسادو…اما در محرم و ماه رمضان انسان دیگری می شد .اعضای هیئت جوادالائمه(ع)این را به خوبی تایید میکردند.
محرم 57 روحانی هیئت ساعتها با شاهرخ صحبت کرد.از عاشورا آن سال شاهرخ انسان دیگری شد .شاهرخ حری شده بود برای نهضت عاشورایی حضرت امام.
البته در تغییر مسیر او ، دعا های مادرش بی تاثیر نبود.شاهرخ یتیم بزرگ شده بود.
اما مادری پیری داشت که از کارهای او خیلی ناراحت می شد.او کاری نمیتوانست بکند الا دعا!
در ایام انقلاب همپای مردم در راهپیمایی ها شرکت میکرد.با پیروزی انقلاب وارد کمیته شد.عاشق امام بود. روی سینه خالکوبی کرده بود:فدات بشم خمینی
در همه عملیاتها و ماموریتها جلوتر از بقیه بود.در درگیری های گنبد، کردستان، خوزستانو… قبل از بقیه حضور داشت.
با شروع جنگ خود را به خوزستان رساند. او به واحد های جنگهای نا منظم فدائیان اسلام پیوست.
شاهرخ ضرغام همیشه از خدا میخواست گذشته اش را ببخشد . می خواست چیزی از او نماند. نه نام نه نشان،نه قبر و نه مزار و نه هیچ چیز دیگر!
خدا هم دعای او را مستجاب کرد. او به جرگه سرداران گمنام و بی نشان دفاع مقدس پیوست.سردارانی که هیچ نشانی از آنها باقی نمانده